رفتن به مطلب

((( روز شمار ماه محرم الحرام )))


ارسال های توصیه شده

بسم الله الحسین

به نام خدای حسین

شروع می کنیم سال 1436 قمری را

و آغاز فصل عاشقی ;

محرم است ...

 

http://vista.ir/include/lifestyle/images/4765bc41063026db56f3a6bde9a65bce.jpg

 

 

 

نام ما را ننویسید ، بخوانید فقط

سر این سفره گدا را بنشانید فقط

 

آمدم در بزنم ، در نزنم می میرم

من اگر در زدم این بار نرانید فقط

 

میهمان منتظر دیدن صاحب خانه ست

چند لحظه بغل سفره بمانید فقط

 

کم کنید از سر من شر خودم را ، یعنی

فقط از دست گناهم برهانید فقط

 

حُرّم و چکمه سر شانه ام انداخته ام

مادرم را به عزایم ننشانید فقط

 

صبح محشر به جهنم ببریدم اما

پیش انظار گنهکار نخوانید فقط

 

پیش زهرا نگذارید خجالت بکشیم

گوشه ای دامن ما را بتکانید فقط

 

حقمان است ولی جان اباعبدالله

محضر فاطمه ما را نکشانید فقط

 

سمت آتش ببری یا نبری خود دانی

من دلم سوخته گفتم که بدانید فقط

 

گر بنا نیست ببخشید نبخشید اما

دست ما را به محرم برسانید فقط

 

 

http://blog.cheshmehregi.com/wp-content/uploads/2008/01/asalamoalayk.jpg

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

روز اول محرم الحرام

 

 

آغاز سال ۱۴۳۱ قمری

 

آغاز ایام حسینی

 

ماجرای شعب ابیطالب علیه السلام

 

جنگ ذات الرقاع

 

امام حسین علیه السلام در راه كربلا ۶۱قمری.

 

قیام مردم مدینه علیه یزید

 

وفات آیت الله سید عبدالله شیرازی سال ۱۴۰۵قمری.

 

یورش ابرهه به مكه معظمه برای نابودی كعبه - ۵۳سال پیش از هجرت

 

سریه ابو سلمه بن عبد الأسد - سال چهارم هجری قمری

 

فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلّم برای دریافت زكات - سال نهم هجری قمری

 

واقعه {مرج صُفَّر} در شام - سال ۱۴هجری قمری

 

آغاز خلافت عثمان بن عفان. - سال ۲۴هجری قمری

 

وفات محمد حنفیه، فرزند امیر مومنان علیه السلام - سال ۸۱هجری قمری.

 

 

درگذشت شیخ حسن صاحب معالم فرزند شهید ثانی ۱۰۱۱قمری.

 

 

 

 

http://www.2onya.com/up/1_57.jpg

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

روز دوم محرم الحرام

 

ورود امام حسین علیه السلام به سرزمین کربلا.

امام حسین علیه السلام پس از آن که با دعوت مردم کوفه و نامه هاى فراوان و پى در پى آنان روبرو شد، تصمیم به هجرت از مکه به سوى کوفه گرفت .

 

با این که برخى از آشنایان و بزرگان مدینه ، مانند محمد حنفیه ، عبدالله بن عباس ، عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عمر، آن حضرت را از سفر به کوفه بر حذر کرده بودند و با دلایلى چند، تلاش کردند که وى را منصرف کنند، با این حال امام حسین علیه السلام سفر به کوفه را براى خویش تکلیف فرض کرد و به آن اقدام نمود.

 

امام حسین علیه السلام در ماه ذى حجه سال 60 قمرى به قصد کوفه ، از مکه خارج گردید. قافله امام حسین علیه السلام پس از رسیدن به سرزمین عراق ، در منزلگاه ((شراف )) با سپاه یکهزار نفرى حر بن یزید ریاحى که از سوى عبیدالله بن زیاد براى تعقیب و یا نبرد امام حسین علیه السلام ماءموریت یافته بود، مواجه گردید و از آن پس ، مسیر تاریخ به سوى دیگر کشیده شد.

 

حر بن یزید که در پى نامه هاى روزانه عبیدالله ، امام حسین علیه السلام را کنترل کرده و در مراقبت کامل خویش داشت ، بنا به فرمان عبیدالله بن زیاد، آن حضرت را از مسیر اصلى به صحراى خشک و غیر آباد کشانید. تا این که در روز پنج شنبه ، دوم ماه محرم سال 61 قمرى در سرزمین کربلا، راه را بر امام حسین علیه السلام بست و از ادامه حرکت آن حضرت ، ممانعت به عمل آورد. امام حسین علیه السلام همین که متوجه شد، آن سرزمین ، کربلا است ، فرمود :اللهم انى اعوذبک من الکرب و البلاء

پس فرمود: این موضع کرب و بلاء و محل محنت و عنا است ، فرود آئید که اینجا منزل و محل خیام ما است .

 

این زمین جاى ریختن خون ما است و در این مکان واقع خواهد شد قبرهاى ما. خبر داد مرا جدم رسول خدا (ص ) باینها. پس در آنجا فرود آمدند. دستور داد آن جا خیمه گاه و منزلگاه دایمى خویش قرار دهند. چون آن حضرت پیش از این از جدش محمد صلى الله علیه و آله و سلم و پدرش امیرمؤمنان علیه السلام شنیده بود که محل شهادتش در کربلا است .

 

 

http://www.beytoote.com/images/stories/religious/re926.jpg

 

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

روز سوم محرم الحرام

 

 

ورود عمر سعد به کربلا

 

سعد بن ابى وقاص با خاندان رسول اکرم(علیهم السلام) رابطه خوشى نداشت حتى در شوراى عمر حق رأى را به عبدالرحمن بن عوف داد و بعد از کشته شدن عثمان با حضرت على(علیه السلام)بیعت نکرد. پسرش عمر بن سعد راه پدر را ادامه داد و با این خاندان که هادى امت بودند رابطه خوبى نداشت، ابن زیاد ملک رى رابه عمر سعد داده بود.

 

چون ابن زیاد از خبر ورود امام حسین(علیه السلام) به عراق مطلع شد، قاصدى نزد عمر فرستاد که اول به جنگ حسین بن على(علیه السلام) برود و او را بکُشد سپس به سمت شهر رى روانه شود.

عمر سعد نزد ابن زیاد آمد و گفت: مرا عفو نما. وى گفت: عفو مى کنم لکن ملک رى را از تو مى گیرم.

 

عمر سعد گفت: یک شب مهلت بده. در نهایت هواى ریاست رى بر او غلبه کرد و تصمیم به جنگ با امام(علیه السلام) گرفت و روز دیگر نزد ابن زیاد آمد و قتل امام حسین(علیه السلام)را عهده دار شد. ابن زیاد با لشکرى عظیم او را به کربلا روانه کرد، تا اینکه که روز سوم محرم وارد کربلا شدند.

ابن قولویه در صفحه 74 از کتاب «کامل» و طبرسى درصفحه 134 از کتاب «احتجاج» به سندهاى معتبر از اصبغ بن نباته و غیره نقل کرده اند که روزى حضرت على(علیه السلام) بر منبر کوفه خطبه مى خواند و مى فرمود: آنچه مى خواهید از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید. پس به خدا سوگند هر چه سوال کنید از خبرهاى گذشته و آینده به شما خبر مى دهم. سعد بن ابى وقاص پدر عمر سعد برخاست و گفت: یا امیر المؤمنین خبر ده مرا که در سر و ریش من، چقدر مو است.

 

حضرت فرمود: که رسول خدا(علیهم السلام) خبر داده که در بن هر موئى از تو شیطانى است که ترا گمراه مى کند و در خانه تو فرزندى است که فرزند من حسین(علیه السلام) را شهید خواهد نمود و اگر خبر دهم عدد موهاى تو چقدر است باز مرا تصدیق نخواهى کرد، لکن به آن خبرى که گفتم حقیقت گفتار من ظاهر مى شود.

 

ناگفته نماند در آن وقت عمربن سعد کودکى بود که تازه راه مى رفت بعضى مى گویند در کربلاء تقریباً 23 سال داشت ولى بعضى قائلند 36 ساله بود، سعد بن وقاص در سال 75 هجرى قمرى در سن 74 سالگى مُرد و در بقیع دفن شد.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

روز چهارم محرم الحرام

 

 

 

 

در این روز عبیدالله بن زیاد مردم را در مسجد كوفه گرد آورد و خود به منبر رفت و گفت: اى مردم! شما آل ابى سفیان را آزمودید و آنها را چنان كه مى‏خواستید، یافتید! و یزید را مى‏شناسید كه داراى سیره و طریقه‏اى نیكو است! و به زیر دستان احسان مى‏كند! و عطایاى او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! و اینك یزید دستور داده است كه بهره شما را از عطایا بیشتر كنم و پولى را نزد من فرستاده است كه در میان شما قسمت نموده و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم! این سخن را به گوش جان بشنوید و اطاعت كنید.

 

سپس از منبر به زیر آمد و براى مردم شام نیز عطایائى مقرر كرد و دستور داد تا در تمام شهر ندا كنند كه مردم براى حركت آماده باشند، و خود و همراهانش به سوى نخیله حركت كرد و حصین بن نمیر و حجار بن ابجر و شبث بن ربعى و شمر بن ذى الجوشن را به كربلا گسیل داشت تا عمربن سعد را در جنگ با حسین كمك نمایند.

 

پس از اعزام عمربن سعد به كربلا، شمربن ذى الجوشن اولین فردى بود كه با چهار هزار نفر سپاهى آزموده براى جنگ با امام حسین علیه‏السلام اعلام آمادگى كرد و بعد یزیدبن ركاب كلبى با دو هزار نفر و حصین بن نمیر با چهار هزار نفر كه جمعا بیست هزار نفر مى‏شدند.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

روز پنجم محرم الحرام

 

 

سختى زخمها امام حسین(ع) را بر زمین نشانده بود و سپاهیان او را از هر سوى در میان گرفته بودند.

 

 

عبداللّه بن حسن كه در آن زمان یازده سال بیشتر نداشت عموى خود را نگریست كه دشمن او را از هر سوى در میان گرفته است . یاراى دیدن بیشتر این منظره را نداشت . بى اختیار به سوى عمو دوان شد.

 

عمّه اش زینب خواست عبدالله را بگیرد، امّا او از چنگ عمّه گریخت و خود را به عمو رساند.

در این هنگام بحربن كعب شمشیر را بلند كرد تا بر حسین فرود آورد. عبداللّه فریاد زد: اى ناپاك، آیا مى خواهى عمویم را بكشى؟

 

بحر ضربه خود را فرود آورد و عبداللّه دست خویش سپر كرد. شمشیر دست عبداللّه را برید و دست به پوست آویزان ماند. یادگار امام مجتبى علیه السلام فریاد زد: یا عمّاه .

 

آنگاه خود را در دامن عمو انداخت. عمو او را به خود فشرد و فرمود: پسر برادر، بر آنچه بر تو نازل شده است صبر كن و اجر خود را از خداوند بخواه، كه خداوند تو را به پدران پاكت ملحق كند.

 

در همین حال كه عبدالله بر دامن عمو بود حرملة بن كاهل تیر به سوى او افكند و او را به شهادت رساند.

 

 

http://www.beytoote.com/images/stories/religious/hhr368.jpg

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

روز ششم محرم الحرام

 

1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد نامه‏ای برای عمر بن سعد فرستاد كه: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كرده‏ام. توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من می‏فرستند.

 

2. در این روز "حبیب بن مظاهر اسدی" به امام حسین علیه‏السلام عرض كرد: یابن رسول اللّه! در این نزدیكی طائفه‏ای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.

امام علیه‏السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت می‏كنم، او یارانی دارد كه هر یك از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشكری انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت می‏نمایم... .

در این هنگام مردی از بنی‏اسد كه او را "عبداللّه‏ بن بشیر" می‏نامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت می‏كنم و سپس رجزی حماسی خواند:پ

 

قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواكلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا

اَنِّی شـجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ كَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ

 

"حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی كه آماده پیكار شوند و هنگامی كه سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ كه من [رزمنده‏ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه‏ام."

سپس مردان قبیله كه تعدادشان به 90 نفر می‏رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‏السلام حركت كردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام "ازْرَق" را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یكدیگر درگیر شدند، در حالی كه فاصله چندانی با امام حسین علیه‏السلام نداشتند. هنگامی كه یاران بنی‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.

حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه‏السلام آمد و جریان را بازگو كرد. امام علیه‏السلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏ِ"1

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

روز ششم ماه محرم

 

 

http://bi-neshan.ir/filehaaa/2013/11/H.Ghasema-3.jpg

 

عمو جان! نوبت من است، اجازه بدهيد به ميدان بروم.

 

أبا عبد اللّٰه به اين زوديها به او اجازه نداد. او شروع كرد به گريه كردن. قاسم و عمو در آغوش هم شروع كردند به گريه كردن. نوشتهاند: «فَجَعَلَ يُقَبِّلُ يَدَيْهِ وَ رِجْلَيْهِ»يعنى قاسم شروع كرد دستها و پاهاى أبا عبد اللّٰه را بوسيدن. او اصرار مىكند و أبا عبد اللّٰه انكار. أبا عبد اللّٰه مىخواهد به قاسم اجازه بدهد و بگويد اگر مىخواهى بروى برو، اما با لفظ به او اجازه نداد، بلكه يكدفعه دستها را گشود و گفت:

 

بيا فرزند برادر، مىخواهم با تو خداحافظى كنم. قاسم دست به گردن أبا عبد اللّٰه انداخت و أبا عبد اللّٰه دست به گردن جناب قاسم. نوشتهاند اين عمو و برادرزاده آن قدر در اين صحنه گريه كردند-اصحاب و اهل بيت أبا عبد اللّٰه ناظر اين صحنۀ جانگداز بودند-كه هر دو بىحال و از يكديگر جدا شدند.

اين طفل فوراً سوار بر اسب خودش شد. راوى كه در لشكر عمر سعد بود مىگويد:

يك مرتبه ما بچهاى را ديديم كه سوار اسب شده و به سر خودش به جاى كلاهخود يك عمامه بسته است و به پايش هم چكمهاى نيست، كفش معمولى است و بند يك كفشش هم باز بود و يادم نمىرود كه پاى چپش بود، و تعبيرش اين است: «كَاَنَّهُ فَلْقَةُ الْقَمَرِ» گويى اين بچه پارهاى از ماه بود، اين قدر زيبا بود. همان راوى مىگويد: قاسم كه داشت مىآمد، هنوز دانههاى اشكش مىريخت. رسم بر اين بود كه افراد خودشان را معرفى مىكردند كه من كى هستم. همه متحيّرند كه اين بچه كيست؟

من نمىدانم ديگر قلب أبا عبد اللّٰه در آن وقت چه حالى داشت. منتظر است، منتظر صداى قاسم كه ناگهان فرياد «يا عمّاه» قاسم بلند شد. راوى مىگويد: ما نفهميديم كه حسين با چه سرعتى سوار اسب شد و اسب را تاخت كرد.

تعبير او اين است كه مانند يك باز شكارى خودش را به صحنۀ جنگ رساند. نوشتهاند بعد از آنكه جناب قاسم از روى اسب به زمين افتاده بود در حدود دويست نفر دور بدن او بودند و يك نفر مىخواست سر قاسم را از بدن جدا كند ولى هنگامى كه ديدند أبا عبد اللّٰه آمد، همه فرار كردند و همان كسى كه به قصد قتل قاسم آمده بود، زير دست و پاى اسبان پايمال شد.

از بس كه ترسيدند، رفيق خودشان را زير سم اسبهاى خودشان پايمال كردند. جمعيتْ زياد، اسبها حركت كردهاند، چشم چشم را نمىبيند. به قول فردوسى:

ز سمّ ستوران در آن پهن دشتزمين شد شش و آسمان گشت هشت

هيچ كس نمىداند كه قضيه از چه قرار است.

«وَ انْجَلَتِ الْغَبَرَةُ» همينكه غبارها نشست، حسين را ديدند كه سر قاسم را به دامن گرفته است.

. درحالىكه جناب قاسم آخرين لحظاتش را طى مىكند و از شدت درد پاهايش را به زمين مىكوبد (وَ الْغُلامُ يَفْحَصُ بِرِجْلَيْهِ)

  شنيدند كه أبا عبد اللّٰه چنين مىگويد: «يَعِزُّ وَ اللّٰهِ عَلى عَمِّكَ اَنْ تَدْعُوَهُ فَلا يَنْفَعُكَ صَوْتُهُ» پسر برادرم! چقدر بر من ناگوار است كه تو فرياد كنى يا عمّاه، ولى عموى تو نتواند به تو پاسخ درستى بدهد؛ چقدر بر من ناگوار است كه به بالين تو برسم اما نتوانم كارى براى تو انجام بدهم.

 

باشگاه مهندسان ایران

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

روز هفتم محرم الحرام

 

 

 

در این روز عبدالله بن زیاد نامه‏اى به نزد عمربن سعد فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهیان خود بین امام حسین و اصحابش و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن حتى قطره‏اى آب را به امام ندهد، همانگونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خوددارى شد!!

عمربن سعد نیز فوراً عمر بن حجاج را با پانصد سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسى امام حسین و یارانش به آب شدند، و این رفتار غیر انسانى سه روز قبل از شهادت امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت. در این هنگام مردى به نام عبدالله بن حصین ازدى که از قبیله بجیله بود فریاد برداشت که: اى حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانى نخواهى دید! به خدا سوگند که قطره‏اى از آن را نخواهى آشامید تا از عطش جان دهى!

امام حسین علیه‏السلام فرمود: خدایا او را از تشنگى بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده!

 

حمید بن مسلم مى‏گوید: به خدا سوگند که پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالى که بیمار بود، قسم به آن خدایى که جز او پروردگارى نیست، دیدم که عبدالله بن حصین آنقدر آب مى‏آشامید تا شکمش بالا مى‏آمد، و آن را بالا مى‏آورد!

و باز فریاد مى‏زد: العطش! باز آب مى‏خورد تا شکمش آماس مى‏کرد ولى سیراب نمىشد! و چنین بود تا جان داد

 

 

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

روز هفتم ماه محرم

 

 

امتحان عاشقی در کربلا آغاز شد

کودکی شش ماهه بین عاشقان ممتاز شد

 

بین هفتاد و دوگل یک غنچه که نشکفته بود

آنهم آخر روی دست باغبانش باز شد

 

السلام علیک یا علی اصغر علیه السلام

 

http://www.iran-eng.com/attachment.php?attachmentid=225118&d=1368128589

 

 

 

 

 

 

 

باشگاه مهندسان ایران

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

روز هشتم محرم الحرام

1. "خوارزمی" در مقتل الحسین و "خیابانی" در وقایع الایام نوشته‏اند كه در روز هشتم محرم امام حسین علیه‏السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابراین امام علیه‏السلام كلنگی برداشت و در پشت خیمه‏ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را كَند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشكها را پر كردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. هنگامی كه خبر این ماجرا به عبیداللّه‏ بن زیاد رسید، پیكی نزد عمر بن سعد فرستاد كه: به من خبر رسیده است كه حسین چاه می‏كَند و آب بدست می‏آورد. به محض اینكه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت كن كه دست آنها به آب نرسد و كار را بر حسین علیه‏السلام و یارانش سخت بگیر. عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود

 

 

2. در این روز "یزید بن حصین همدانی" از امام علیه‏السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند. حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می‏پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفته‏ای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن می‏نوشند از آنان مضایقه می‏كنی؟

عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من می‏دانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفته‏ام و نمی‏دانم باید چه كنم؛ آیا حكومت ری را رها كنم، حكومتی كه در اشتیاقش می‏سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی كه می‏دانم كیفر این كار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی‏بینم كه بتوانم از آن گذشت كنم.

یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه‏السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند.

 

"خوارزمی" در مقتل الحسین و "خیابانی" در وقایع الایام نوشته‏اند كه در روز هشتم محرم امام حسین علیه‏السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابراین امام علیه‏السلام كلنگی برداشت و در پشت خیمه‏ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را كَند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشكها را پر كردند.

 

3. امام علیه‏السلام مردی از یاران خود بنام "عمرو بن قرظة" را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند.

شب هنگام امام حسین علیه‏السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسین علیه‏السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علی‏اكبر" را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد.

در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه‏السلام كه فرمود: آیا می‏خواهی با من مقاتله كنی؟ عذری آورد. یك بار گفت: می‏ترسم خانه‏ام را خراب كنند! امام علیه‏السلام فرمود: من خانه‏ات را می‏سازم. ابن سعد گفت: می‏ترسم اموال و املاكم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی كه در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در كوفه بر جان افراد خانواده‏ام از خشم ابن زیاد بیمناكم و می‏ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند.

حضرت هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی‏گردد، از جای برخاست در حالی كه می‏فرمود: تو را چه می‏شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند! من می‏دانم كه از گندم عراق نخواهی خورد! ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.

 

 

4. پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامه‏ای به عبیداللّه‏ نوشت و ضمن آن پیشنهاد كرد كه حسین علیه‏السلام را رها كنند؛ چرا كه خودش گفته است كه یا به حجاز برمی‏گردم یا به مملكت دیگری می‏روم. عبیداللّه‏ در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذی الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت عبیداللّه‏ با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت كند.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

شب هشتم: حضرت علی اکبر(ع)

 

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/66890141121666965240.gif

 

 

علی اکبر(ع) نخستین فردی بود که از بنی هاشم به میدان رفت... او فرزند بزرگ امام است و نزدیک ترین فرد

 

به ایشان چون غربت پدر را در میان خیل گرگ های خون آشام کوفه و شام می بیند،

 

از همه یاران و افراد خاندان پیشی می گیرد و خود را در راه آرمانی فدا می کند او گام به میدان می نهد

 

تا حجت را تمام کند و شوق رسیدن به فیض شهادت را در دل یاران حسین(ع) قوت بخشد

 

علی اکبر(ع) الگوی سبقت گرفتن در شهادت است

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

روز تاسوعا(روز نهم)

 

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/44344974308506543000.gif

 

 

ستاره 34 ساله آسمان کربلا و بزرگ ترین یار و یاور حسین(ع) عباس یعنی چهره درهم کشیده

 

و این نام نشان از صلابت و توانمندی سقای کربلا دارد او فرزند علی(ع) و برادر حسین(ع) بود،

 

با این حال هرگز برادر خود را به نام صدا نزد عباس(ع) این ادب و فروتنی را تا لحظه آخر بر خود واجب

 

می دانست او بهترین الگوی رشادت بود زیرا پرچم دار سپاه بود و پرچم رابه دست رشیدترین و شجاع ترین

 

افراد لشگر می سپارند او به اندازه ای محو یار شده بود که بر امواج دل انگیز آب روان، لب های خشکیده

 

محبوب خود را در نظر آورد و داغ تشنگی را از یاد برد

 

رشادت، وفاداری و فروتنی عباس(ع) یکی دیگر از برگ های زرین عاشورا است که همه را به شگفتی واداشته است.

 

 

 

 

 

http://www.alvershop.com/images/DownloadPics/islamic/hazratabbas/shahadat1-hazratabbas-alvershop.com%20%284%29.jpg

 

 

 

http://dl.aviny.com/Album/mazhabi/ahlbeit/abalfazl/Veladat/kamel/29.jpg

 

 

 

جان بازي عباس� در ميدان نبرد

بعد از اينكه ياران امام كشته شدند و اهل حرم نياز شديد به آب داشتند و تشنگي امام حسين� شدّت يافته بود، امام و برادرش عباس در صدد تهيّه آب برآمدند‎ و با هم وارد ‎ميدان جنگ شدند و به سمت فرات حركت كردند.[34] عباس، هم‎چنان پيشاپيش حسين� حركت ميكرد و مي‎جنگيد و به هر سو كه حسين� مي‎رفت، او نيز به همان سو مي‎رفت[35]

 

در اين هنگام امام حسين� روي سيل‎بند كنار فرات رفته و به سمت فرات روانه شد و سپاهيان عمر بنسعد از حركت او جلوگيري كردند، مردي از قبيله بنيدارِم گفت: واي بر شما! ميان او و آب حائل و مانع شويد و نگذاريد او به آب دسترسي پيدا كند.

 

حسين بنعلي� [مرد دارمي را نفرين كرد و] گفت: خداوندا، تشنهاش گردان.**** آن مرد [از نفرين امام] خشمگين شد، و تيري رها كرد كه بر گلوي حضرت اصابت كرد. امام حسين، تير را بيرون آورد، آنگاه دستهايش را [زير گلو] گرفت و پر از خون شد و آن را پاشيد، آن گاه گفت: «خدايا، به درگاهت شكايت ميكنم از آنچه با پسر دختر پيامبرت ميكنند».[36] آنگاه در حالي كه عطش او شدّت يافته بود، به جايگاهش بازگشت.

 

در اين حال لشكر دشمن، عباس� را از هر طرف محاصره كرده و او را از امام حسين� جدا كردند.

 

عباس [كه از برادرش جدا شده بود] به تنهايي با آنان جنگيد.[37] او در حالي كه حمله ‎ميكرد، اين رجز را ‎ميخواند:

 

أقْسَمْتُ بِاللهِ الاعــزِّ الأعْظـمِ

وَ بِالحُجُون صادِقاً و زَمْزَم

و ذوالحَطيم و الْفِناء المُحَرّمِ

ليخْضِبَنَّ الْيَوْم جِسْمي بِالدّم

أمام ذي‎الفضل و ذي‎التَـكرّمِ

ذاك حسين ذو الفِخارِ الأقدمِ.[38]

 

«سوگند به خداي بزرگ و ارجمند و سوگند راستين به حجون و زمزم؛ سوگند به خداي صاحب حطيم و آستانة مقدّس در [كعبه]؛ امروز در حضور مرد با فضيلت و با كرامت يعني حسين�كه داراي افتخارات ديرين است، پيكرم به خون، رنگين خواهد شد».

 

حضرت عباس در حالي كه براي آوردن آب عازم شده بود، اينگونه رجز ميخواند:

 

لاارْهَبُ الْمَوْتَ اِذَا الْمَوْتُ زَقا

حتّي اُوارَيٰ في الْمَصٰاليتِ لَقا

نفْسي لنفْس المُصْطفي الطُّهْرِ وِقا

انّي أنا العبّاسُ اَغْدُو بِالسِّقا

و لااَخاف الشرَّ يومَ المُلْتَقي

 

«آن گاه كه پرندة مرگ صدا كند، هراسي از مرگ ندارم تا آن كه در دريايي از مردان چابك و شتابنده فرو رفته و ناپديد شوم». «جان من فداي [حسين] برگزيدة پاك باد. من عباس هستم و هر بامداد، كارم سقّايي است. آن روز كه با شرّ روبرو گردم، از آن نمي‎هراسم». آن گاه حمله برد و دشمن را متفرّق كرد.[39]

 

در اين هنگام زيد بنورقاء جُهَني، پشت درخت نخلي كمين كرد، حُكَيْم بنطُفَيْل سِنْبِسي نيز او را ياري كرد، حُكَيْم، ضربتي بر دست راست عباس وارد كرد، عباس شمشير را به دست چپ گرفت و به آنان حمله كرده و اين رجز را مي‎خواند:

 

واللهِ اِن قَطَعْتُمُـوا يَمِيني

إنّي اُحامِي اَبَداً عَن ديني

وَ عَن امامٍ صادق اليقين

نَجْل النَّبي الطّاهِرِ الامين

 

«به خدا سوگند، اگر دست راست مرا قطع كرديد، من پيوسته از دين خود و از امام راستگوي داراي يقين كه نوة پيامبر پاك و امين است، دفاع مي‎كنم».

 

عباس آنقدر جنگيد كه بي‎حال و ناتوان شد. در اين زمان حُكَيْم بنطُفَيْل طائي پشت نخلي كمين كرد و ضربتي بر دست چپ او وارد كرد. عباس اين رجز را خواند:

 

يا نفس لاتخشي من الكفّار

وَ اَبْشِـري برحمة الجبّار

مـع النبـيّ السيّد المـختار

قَد قَطعوا بِبَغْيِهم يَساري

فَاَصْلِهِم يا ربّ حَرَّ النّار

 

«اي نفس، از كفّار نترس و در كنار پيامبر سرور و برگزيدة خدا، تو را به رحمت خداي جبّار مژده باد. آنان با ستمكاري، دست چپ مرا قطع كردند، پروردگارا، آنان را به آتش [دوزخ] وارد كن».

 

پس آن ملعون (حُكَيْم بن طُفَيْل) [جلو آمد و] او را با عمودي آهنين به قتل رساند.[40] و اين، زماني بود كه عباس [بر اثر تيرها و ضربات ديگر دشمن] زخمهاي شديدي برداشته بود و ديگر توان حركت نداشت.[41] و بدينگونه او پس از كشتن گروهي از دشمن، به شهادت رسيد.[42] چون امام حسين�، عباس را در كنار فرات بر زمين ديد، به سبب كشته شدن عباس به شدّت گريه كرد.[43] و [با حالت انكسار]� فرمود: الآنَ اِنْكَسَر ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتي[44]؛ «اكنون كمرم شكست و رشتة تدبيرم گسسته شد».

 

و اين اشعار را خواند:

تَعَدَّيْتُمُ يَا شَرَّ قَـوْمٍ بِفِعْلِـكُم

وَ خٰالَفْتُمُ قَوْلَ النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ

أمٰا كٰان خَيْرُ الرُّسْلِ وَصّّاكُمُ بِنا

أمٰا نَحْنُ مِنْ نَسْلِ النَّبِيِّ الْمُسَدَّدِ

أمٰا كانَت الزَّهرٰاءُ اُمِّيَ دُونَكُم

أمٰا كانَ مِنْ خَيْرِ الْبَرِيَّة اَحْمَدِ

لُعِنْتُم وَ أخْزَيْتُم بِمٰا قَدْ جَنَيْتُمُ

فَسَوْفَ تُلاقُوا حَرَّ نٰارٍ تَوَقَّدِ[45]

 

«اي بدترين مردمان، با اين كار خود، تجاوز كرديد و با دستور پيامبر خدا محمد� مخالفت كرديد. آيا بهترين پيامبران دربارة ما به شما سفارش نكرد؟ آيا ما از نسل پيامبر تأييد شده از جانب خداوند نيستيم؟ مگر نه آن كه زهرا� مادر من است نه شما؟ آيا [پيامبر خدا] احمد، بهترين مردمان نبود؟ با جنايتي كه مرتكب شديد، گرفتار لعنت و خواري شديد، و حرارت آتش افروخته را خواهيد چشيد».[46] [47]*

 

جدا شدن دو دست حضرت عباس از تن، در روايتي از امام سجّاد، مورد تأييد قرار گرفته است، امام از فداكاري بزرگ عموي خود چنين ياد ميكرد:

 

 

«رَحِمَ اللهُ العبّاس، يعني ابنعلي، فلقد آثر و اَبلي وَ فَدَي أخاه بِنَفْسِه حتّي قُطِعَتْ يداه ...»[48]

«خدا عبّاس، پسر علي را رحمت كند كه ايثار كرد و خوب امتحان و آزمايش داد و جانش را فداي برادرش كرد تا آن جا كه دو دستش (از تن) جدا شد ...».

 

بنابر برخي گزارش‎ها، حُكَيْم بنطُفَيْل، پس از به شهادت رساندن حضرت عبّاس، لباس او را به غارت برد.[49]

 

بررسي و نقد يك گزارش مشهور

 

آنچه نوشته شد، اخبار و گزارش‎هاي منابع متقدّم دربارة چگونگي مبارزه و شهادت حضرت ابوالفضل بود، امّا برخي منابع متأخر، گزارش‎هاي ديگري نيز آورده‎اند كه هم راويان آنها ناشناخته هستند و هم دلالت و محتواي آنها مخدوش و غيرقابل اعتماد است. از جمله خبري است كه علامه مجلسي آن را نقل كرده و از آن چنين تعبير كرده است كه: «در برخي از تأليفات اصحاب ما چنين آمده‎ است ...».[50]

با بررسي و مقايسه‎اي كه صورت گرفت، روشن شد كه علامة مجلسي خبر ياد شده را به احتمال زياد، از كتاب منتخب فخرالدّين طُرَيْحي (م 1085 ق) با تلخيص و اقتباس، نقل كرده است.[51] اما دربارة منبع نقل طُرَيْحي بايد گفت كه به نظر مي‎رسد يكي از منابع وي (اگر نگوييم تنها منبع) در نقل گزارش ياد شده، كتاب «روضة الشهداء»[52] ملاحسين كاشفي (م 910 ق) است كه در سال‎هاي آغازين قرن دهم نگاشته شده است و به احتمال زياد، طُرَيْحي اين گزارش را از اين كتاب گرفته و با تعريب آن و اندكي تغيير، آن را آورده است. از آن پس گزارش ياد شده به سبب بُعد حزنانگيز و گريهآور آن و بار احساسي و عاطفي‎اش‎، به محافل و مجالس روضهخواني و به بسياري از مقاتلِ معاصر راه يافته است.[53]

 

اگرچه اين خبر محتواي روضة مشهور امروزي را دربردارد كه حضرت عباس چون به آب دست يافت، خواست آب بنوشد، امّا ياد تشنگي برادرش حسين و اهل بيت او افتاد و نيز حضرت حامل مشك آب بود كه چون دو دستش قطع شد، مشك را به دندان گرفت، امّا اين گزارش با تمام مشهور بودن و جا افتادن آن به عنوان بخش مهمّي از گزارش مصيبت شهادت حضرت عباس� در مجالس عزاداري (چنان كه محقّق بحار در تعليقه‎اي، متذكّر شده است) افزون بر آن كه بدون سند معتبر است، از نظر محتوا نيز اشكالات و نارسائي‎هايي دارد.

 

 

 

 

پی نوشت ک

 

[35]. ابوحنيفه دِيْنَوَري، الاخبار الطوال، ص380.

****. راوي گويد: به خدا سوگند، چيزي نگذشت، كه خداوند، عطش را در جان آن مرد ريخت، هرچه مي‎نوشيد، سيراب نميشد به گونهاي كه براي تسكين وي آب را براي او خنك ميكردند و شكر در آن ميريختند، كاسهها پر از شير بود و كوزهها پر از آب، امّا او ميگفت «واي بر شما به من آب بدهيد كه تشنگي مرا كشت». كوزه يا كاسهاي را به او ميدادند كه براي سيراب كردن اهل خانه بس بود. آب آنها را مينوشيد و چون از دهان خويش برميداشت لحظهاي دراز ميكشيد. آنگاه باز ميگفت «واي بر شما آبم بدهيد كه تشنگي مرا كشت». وچيزي نگذشت كه شكمش همچون شكم شتر مرده، تركيد! (طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص450؛ ابنسعد ترجمةالحسين و مقتله، فصلنامة تراثنا، شمارة 10، ص183).

[36]. طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص450 ـ 449؛ بلاذري، انساب الاشراف، ج3، ص 407.

[37]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 109.

[38]. ابناعثم، كتاب الفتوح، ج 5، ص 114؛ خوارزمي، مقتلالحسين�، ج2، ص30.

[39]. ابنشهراشوب، مناقب آلابي‎طالب، ج4، ص 117؛ مجلسي، بحارالانوار، ج45، ص 40 ـ 41.

[40]. ابنشهراشوب، مناقب آلابي‎طالب، ج4، ص117؛ مجلسي، بحارالانوار، ج45، ص 40 ـ 41. شيخ مفيد نيز تصريح ميكند كه قتل عباس را زيد بنورقاء (حنفي) و حُكَيْم بنطُفَيْل سِنْبِسي به عهده داشتند. (الارشاد، ج2، ص110 ـ 109). در اين كه قاتل يا قاتلان حضرت عباس� چه كس يا كساني بوده‎اند، اختلاف نظر وجود دارد:

الف) زيد بنرُقاد جَنْبي و حُكيم بنطُفيل سِنْبِسي. (ابنسعد، ترجمةالحسين و مقتله، فصلنامة تراثنا، شمارة 10، ص 184؛ طبري، تاريخ الامم و الملوك، ج5، ص 468؛ ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيين، ص85؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص ).

ب) حرملة بنكاهل اسدي. (بلاذري، انساب الاشراف، ج3، ص 406 و ج 11، ص 175 و ج 13، ص 256).

ج) يزيد بنزياد حنفي. (تميمي مغربي، شرح الاخبار، ج3، ص 191).

د) حكيم بنطفيل. (شيخ مفيد، الاختصاص، ص 82. البته او حكم بنطُفيل نوشته است. شيخ طوسي، رجال الطوسي، ص ).

[41]. شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص 110 ـ 109.

[42]. ابناعثم، كتاب الفتوح، ج 5، ص 114؛ خوارزمي، مقتلالحسين، ج2، ص 30.

[43]. سيد ابنطاووس، الملهوف علي قتلي الطفوف، ص 170.

[44]. خوارزمي، مقتلالحسين، ج2، ص 30.

[45]. ابنشهراشوب، مناقب آلابي‎طالب، ج4، ص 117؛ مجلسي، بحارالانوار، ج45، ص 40 ـ 41.

[46]. ابنشهراشوب، مناقب آلابي‎طالب، ج4، ص 117؛ مجلسي،، بحارالانوار، ج45، ص 40 ـ 41.

[48]. شيخ صدوق، الخصال، ص 68 (ذيل حديث شمارة 101) و الامالي، مجلس 70، ح 10، ص 548.

[49]. قاضي نُعمان تميمي مغربي، شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار، ج3،ص191.

[50]. بحارالانوار، ج 45، ص 41 ـ 42.

[51]. المنتخب في جمع المراثي و الخطب، ص 305 ـ 307 و ص 430 (به اختصار).

[52]. تصحيح عقيقي بخشايشي، قم، انتشارات نويد اسلام، 1381 ش، ص 415 ـ 418.

[53]. ر.ك: محمّدتقي سپهر، ناسخ التواريخ، ج 6، ص 278 ـ 279؛ محمّدباقر بهبهاني، الدمعة الساكبة، ج4، ص 322ـ323؛ مازنداراني حائري، معالي السبطين، ص 271 ـ 272. هم چنين برخي از نويسندگان مقاتل، شاخ و برگ‎هاي بيشتري به اين جريان داده‎ و تا توانسته‎اند بر تحريف اين گزارش افزوده‎اند. ر.ك: فاضل دربندي، اكسيرالعبادات في اسرار الشهادات، ج2، ص 496 به بعد.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

روز دهم محرم الحرام

 

 

http://www.beytoote.com/images/stories/economic/hhe523.jpg

عاشورا روز دهم ماه محرم است. شهرت این روز نزد شیعیان به دلیل وقایع عاشورای سال ۶۱ هجری قمری است که با گاهشماری هجری خورشیدی این روز مطابق است با ۲۱ مهر ۵۹

در این روز امام حسین (ع) و یارانش در واقعه کربلا در جنگ با لشکر یزید به شهادت رسیدند و مسلمانان در آن روز سوگواری میکنند.

 

سابقهٔ سوگواری و برپایی عزاداری برای حسین بن علی (ع) به اولین روزهای بعد از عاشورا، در محرم سال ۶۱ هجری میرسد.

اولین مراسم سوگواری را حضرت زینب (س) در مسجد کوفه بر امام حسین (ع) برگزار کرد. قبل از آن در کنار اجساد شهدا در کربلا برگزار شد.

روز دهم محرم، روز شهادت سالار شهیدان و فرزندان و اصحاب او در کربلا است. عاشورا در تاریخ جاهلیت عرب، از روزهای عید رسمی و ملی بوده و در آن روزگار، در چنین روزی روزه میگرفتند، روز جشن ملی مفاخره و شادمانی بوده است و در چنین روزی لباسهای فاخر می پوشیدند و چراغانی و خضاب میکردند.

در جاهلیت، این روز را روزه میگرفتند. در اسلام، با تشریع روزه رمضان، آن روزه نسخ شد.

در فرهنگ شیعی، به خاطر واقعه شهادت امام حسین (ع) در این روز، عظیم ترین روز سوگواری و ماتم به حساب میآید که بزرگترین فاجعه و ستم در مورد خاندان پیامبر (ص) انجام گرفته و دشمنان اسلام و اهل بیت (ع) این روز را خجسته شمرده به شادی میپرداختند، اما پیروان خاندان رسالت، به سوگ و عزا مینشینند و بر کشتگان این روز میگریند.

امامان شیعه، یاد این روز را زنده میداشتند، مجلس برپا میکردند، بر حسین بن علی(ع) می گریستند، آن حضرت را زیارت میکردند و به زیارت او تشویق و امر می کردند و روز اندوهشان بود.

از جمله آداب این روز، ترک لذتها، دنبال کار نرفتن، پرداختن به سوگواری و گریه، تا ظهر چیزی نخوردن و نیاشامیدن، چیزی برای خانه ذخیره نکردن، حالت صاحبان عزا و ماتم داشتن و ... است.

در دوران سلطه امویان و عباسیان، شرایط اجتماعی اجازه مراسم رسمی و گسترده در سوگ اباعبدالله الحسین (ع) را نمیداد، اما هرجا که شیعیان قدرت و فرصتی یافته اند سوگواری پرشور و دامنه داری در ایام عاشورا به راه انداختهاند.

از قرنها پیش عاشورا به عنوان تجلی روز درگیری حق و باطل و روز فداکاری و جانبازی در راه دین و عقیده، شناخته شده است.

حسین بن علی(ع) در این روز، با یارانی اندک ولی با ایمان و صلابت و عزتی بزرگ و شکوهمند با سپاه سنگدل و بیدین حکومت ستم یزدی به مقابله برخاست و کربلا را به صحنه همیشه زنده عشق خدایی و آزادگی و حریت مبدل ساخت.

عاشورا گرچه یک روز بود، اما دامنه تاثیر آن تا ابدیت کشیده شد و چنان در عمق وجدانها و دلها اثر گذاشته که همه ساله دهه محرم و بویژه عاشورا، اوج عشق و اخلاص نسبت به معلم حریت و اسوه جهاد و شهادت، حسین بن علی(ع) می گردد و همه، حتی غیر شعیه، در مقابل عظمت روح آن آزادمردان تعظیم میکنند.

امام حسین(ع) که به دعوت اهل کوفه از مکه عازم این شهر بود تا به شیعیان انقلابی بپیوندد و رهبری آنان را به عهده گیرد، پیش از رسیدن به کوفه، در کربلا به محاصره نیروهای ابن زیاد در آمد و چون حاضر نشد ذلت تسلیم و بیعت با حکومت غاصب و ظالم یزیدی را بپذیرد، سپاه کوفه با او جنگیدند.

حسین و یارانش روز عاشورا لب تشنه با رشادتی شگفت تا آخرین نفر جنگیدند و به شهادت رسیدند و بازماندگان این قافله نور، به اسارت نیروهای ظلمت درآمده به کوفه برده شدند. هفتاد و دو تن یاران شهید او، بزرگترین حماسه بشری را آفریدند و یاد خویش را در دل تاریخ و وجدان بشرهای فضیلت خواه، ابدی ساختند.

عاشورا در مقایسه با بسیاری از رخدادهای دیگر، حجم کمی از وقایع را به خود اختصاص داده و آغاز و انجام آن، در برهه ای کوتاه اتفاق افتاده است. اما یکی از حوادثی است که در طول تاریخ خویش، بیشترین توجه را به خود جلب کرده و علاوه بر نقش گسترده وتاثیر عمیق اجتماعی تاریخی خود، به صورت فرهنگی ویژه با ساختاری منحصر به فرد در آمده است.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

روز یازدهم محرم الحرام

حركت كاروان اسرا از قتلگاه كربلا در روز يازدهم محرمالحرام صورت گرفت.

 

عمربنسعد ملعون شب يازدهم را تا ظهر روز يازدهم در كربلا ماند و كشته شدگان خود را به خاك سپرد. بعدازظهر دستور داد دختران رسول خدا (ص) را بر شتران بىجهاز سوار كنند و غل بر گردن امام سجاد(ع) بزنند و آنان را مانند اسيران بردند و از قتلگاه عبور دادند.

 

وقتى چشم زنان به شهدا افتاد، فرياد كشيدند و اشك ريزان خود را از شتران به زمين انداختند. زينب كبرى(س) چون نظرش به بدن مبارك امام افتاد، فرمود: «السلام عليك يا ذبيحاً منالقفا» و سپس نعش برادر را به سينه خود چسبانيد، عرض كرد: «اختك لك الفداء يابن محمدالمصطفى و يا قرّة عين فاطمة الزّهرا» بعد با صوتى حزين و قلبى دردناك گفت: «يا محمداه صلّى عليك مليك السّمآء» اين حسين توست كه با اعضاى پاره پاره در خون خويش آغشته است، اينها دختران تو هستند كه اسير شدهاند و اين حسين توست كه بدنش بر روى خاك افتاده.

 

حضرت سكينه(س) جسد پدر را در بر گرفت، ناله زد و عرض كرد: «پدر جان شهادت تو، چشم دشمنان را روشن و دلشان را شاد كرد، پدر جان بنىامیّه مرا در كوچكى يتيم كرد، بابا زمانى كه شب مىشود چه كسى مرا حمايت مىكند؟ بابا گوشوارههايم را غارت و عبايم را ربودند.»

 

كفعمى نقل مىكند : حضرت سكينه(س) فرموده است: چون بدن نازنين پدرم را در آغوش گرفتم حالت اغماء به من رخ داد، در آن حال شنيدم كه پدرم مىفرمود:«شيعتى مهما شربتم ماء عذب فاذكرونى، او سمعتم بغريب او شهيد فاندبونى.»

 

 

http://media.isna.ir/content/44-182.jpg/4

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

روز دوازدهم محرم الحرام

1.دفن شهدای کربلا

روز دفن بدنهای مطهر سیدالشهداء(ع) و اهل بیت (ع) و اصحاب آن حضرت، توسط امام سجاد (ع) به یاری جمعی از قبیله بنی اسد است، البته برخی از منابع تاریخ دفن شهدای کربلا را در سیزدهم محرم نیز ذکر کردهاند.

البته باید به این نکته توجه داشت از آنجایی که پیکر یک معصوم (ع) پس از ارتحال باید توسط یک معصوم دیگر دفن شود و همچنین سر از پیکر بسیاری از شهدای کربلا نیز جدا شده بود و کسی نبود تا آنها را شناسایی کند، امام زین العابدین (ع) طی الارض کرده و نسبت به دفن آن پیکرها مبادرت ورزیدند.

 

 

2. ورود اهل بیت(ع) به کوفه

روز دوازدهم روز ورود اهل بیت (ع) با حالت اسارت به کوفه است. در این روز "ابن زیاد" فرمان داد که احدی حق ندارد با اسلحه از خانه بیرون آید و 10 هزار سوار و پیاده بر تمام کوچهها و بازارها موکل گردانید، که احدی از شیعیان امیرالمومنین (ع) حرکتی نکنند.

سپس فرمان داد سرهایی را که در کوفه بود برگردانند و در پیش روی اهل بیت (ع) حرکت دهند و با هم وارد شهر کرده در کوی و بازار بگردانند.

مردم با دیدن حالت زار خانواده پیامبر(ص) و سرهای بر نیزه و بانوان در محملهای بدون پوشش، صدا به گریه بلند کردند. زینت کبری، ام کلثوم، فاطمه بنت الحسین و امام زینالعابدین (علیهم السلام) به ترتیب با جگرهای سوزان و قلوب دردناک ایراد خطبه کردند، که عدهای از لشکر با دیدن این اوضاع از کرده خود پشیمان شدند، اما این دیگر هنگامی بود که خیلی دیر شده بود.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

روز دوازدهم

 

تقدیم به سوخته دل کربلا

 

آقا ی مظلوم امام سجاد (علیه السلام )

 

با سوزِ قلبِ پارهپاره گریه میکردی

با چشمهای پرستاره گریه میکردی

 

دلهای نزدیکانتان که جای خود دارد

که آب میشد سنگِ خاره، گریه میکردی

در وقت تجدید وضو تا آخر عمرت

تا آب میدیدی دوباره گریه میکردی

 

با یاد اکبر، تا که میآمد به گوش تو

بانگ اذان از هر مناره، گریه میکردی

 

در کوچه و بازار میدیدی اگر بینِ

آغوشِ مادر، شیرخواره، گریه میکردی

 

در خواب اگر میرفت پیشت طفل سیرابی

با هر تکان گاهواره گریه میکردی

 

جایی که ننوشته است اما خوب میدانم

با دیدن هر گوشواره گریه میکردی

شاعر: محمد رسولی

 

http://rozup.ir/up/rahname/Pictures/_______1_20120628_1762478279.jpg

 

 

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

میآیم از رهی که خطرها در او گم است

از هفت منزلی که سفرها در او گم است

از لابهلای آتش و خون جمع کردهام

اوراق مقتلی که خبرها در او گم است

دردی کشیدهام که دلم داغدار اوست

داغی چشیدهام که جگرها در او گم است

با تشنگان چشمهی «أحلیمنالعسل»

نوشم ز شربتی که شکرها در او گم است

این سرخی غروب که همرنگ آتش است

توفان کربلاست که سرها در او گم است

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

کربلا بيت الحرامي ديگر است

حاجيانش را مقامي ديگر است

نيت اش ترک سر و تن گفتن است

در پي اش تکبير در خون گفتن است

شيعه گي آيا شکم پروردن است

يا به روز جنگ عذر آوردن است ؟

شيعه يعني امتزاج نار و نور

شيعه يعني راس خونين در تنور

شيعه يعني باز تاب آسمان

بر سر ني جلوه رنگين کمان

شيعه بايد آبها را گل کند

خط سوم را ز خون کامل کند

خط سوم خط سرخ اولياست

کربلا بار ز ترين منظور ماست

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

روز چهاردهم محرم الحرام

نامه نوشتن ابن زیاد به یزید

ابن زیاد در سال 61 هجرى قمرى به یزید نامه نوشت و جریان کربلاء را گزارش داد و از وى پرسید که با سرهاى بریده و اسراء چه کند؟(1)

 

******************************

1-حوادث الایام، صفحه 44.

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بایگانی شده

این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.

×
×
  • اضافه کردن...