mahsa k ارسال شده در اردیبهشت 22، 2015 اشتراک گذاری ارسال شده در اردیبهشت 22، 2015 گفت فولاد بتن را روزی/ که تو این قدر چرا مرموزی؟ در کشش مثل لبو می مانی/ در خمش هم که خودت می دانی گفتی از علم تخطی نکنی/ پس چرا کرنش خطی نکنی؟ تا مسلح نشوی از فولاد/ تویی و این همه عیب و ایراد غالبا کیفیتت پایین است / اصلا انگار که made in چین است کنترل کرده کسی جان تو را؟ / نسبت آب به سیمان تو را؟ آخر این قدر تخلخل از چیست؟ / غالبا ویبره ات کافی نیست چند هفته همه سرگردانند / تا عمل آوری ات گردانند ناظر و کارگر و کارآموز / آب باید بدهندت هر روز حرف من را بشنو باور کن / برو ورزش بکن و لاغر کن شده ابعاد تو بسیار زیاد / مثلا تیرِ نود در هفتاد سازه های بتنی سنگین است / سرعت ساختشان پایین است در جوابش بتن آمد به سخن / گفت آخر تو چه دانی از من؟ گرچه از آبم و سیمانم و سنگ / هرگز اما نزنم مثل تو زنگ بیخودی مثل تو کرنش نکنم / زیر هر بار کمانش نکنم نیست فولاد خفن تر از من / من نمی ترسم از آتش اصلا اتصالات درونت ناجور/ هیکلت پر شده از جوش غرور سخنی بین من و بین تو نیست / هر چه باشد پی ات آخر بتنی ست... لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
mahsa k ارسال شده در اردیبهشت 23، 2015 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در اردیبهشت 23، 2015 داستان قورباغه ومهندس: روزی یک مهندس در حال عبور از یک جاده بود که یک قورباغه او را صدا کرد و گفت : اگر مرا ببوسی، من به پرنسس زیبایی تبدیل خواهم شد!او خم شد، قورباغه را بلند کرد و در جیبش گذاشت. قورباغه دوباره صدا کرد و گفت : اگر مرا ببوسی و به پرنسس زیبایی تبدیل کنی،با تو ازدواج خواهم کرد مهندس، قورباغه را از جیبش در آورد، لبخندی به او زد و دوباره او را در جیبش گذاشت.سرانجام قورباغه پرسید : موضوع چیست؟ من به تو گفتم من یک پرنسس زیبا هستم، که با تو ازدواج خواهم کرد. چرا مرا نمی بوسی؟ مهندس گفت : نگاه کن! من یک مهندسم! برای من یک دختر زیبا جالب نیست! اما یک قورباغه سخنگو واقعاً برایم*جالبه* یه هم چین آدمایی ﻫﺴﺘن مهندسا!!!! [خنده 2] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ارسال های توصیه شده
بایگانی شده
این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.