Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 دل من یه روز به دریا زد و رفت پشت پا به رسم دنیا زد و رفت پاشنه کفش فرارو ورکشید آستین همتو بالا زد و رفت یه دفه بچه شد و تنگ غروب سنگ توی شیشه فردا زد و رفت حیوونی تازگی آدم شده بود به سرش هوای حوّا زد و رفت دفتر گذشته*ها رو پاره کرد نامه فرداها رو تا زد و رفت زنده*ها خیلی براش کهنه بودن خودشو تو مرده*ها جا زد و رفت هوای تازه دلش می*خواست ولی آخرش توی غبارا زد و رفت دنبال کلید خوشبختی می*گشت خودشم قفلی رو قفلا زد و رفت لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 این شفق است یا فلق؟ مغرب و مشرقم بگو من به کجا رسیده ام؟ جان دقایقم بگو آیینه در جواب من باز سکوت می کند باز مرا چه میشود؟ ای تو حقایقم بگو جان همه شوق گشته ام طعنه ی ناشنیده را در همه حال خوب من با تو موافقم بگو پاک کن از حافظه ات شور غزل های مرا شاعر مرده ام بخوان گور علایقم بگو با من کور و کر ولی واژه به تفسیر مکش منظره های عقل را با من سابقم بگو من که هر آنچه داشتم، اول ره گذاشتم حال برای چون تویی اگر که لایقم بگو یا به زوال می روم، یا به کمال می رسم یکسره کن کار مرا بگو که عاشقم بگو لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 من زنده بودم اما انگار مرده بودم از بس که روزها را با شب شمرده بودم یک عمر دور و تنها، تنها به جرم اینکه او سر سپرده می خواست، من دل سپره بودم یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم در آن هوای دلگیر- وقتی غروب می شد گویی به جای خورشید، من زخم خورده بودم وقتی غروب می شد، وقتی غروب می شد کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 گفتم ای عشق بیا تا که بسازی ما را یا نه٬ ویرانه کنی ساخته ی دنیا را گفتم ای عشق چه بر روز تو آمد امروز که به تشویش سپردی شب عاشق ها را چه شد آن زمزمه ی هر شبه ی ما ای دوست؟ چه شد آن صحبت هر روزه ی یاران یارا؟ چشمه ها خشک شد از بس نگرفتی اشکی همتی تا که رهایی بدهی دریا را حیف از امروز که بی عشق شب آمد ای عشق کاش خورشید تو آغاز کند فردا را... لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 نشسته اند ملخ های شك به برگ یقینم ببین چه زرد مرا می جوند- سبز ترینم ببین چگونه مرا ابر كرد – خاطره هایی – كه در یكایك ِشان می شد آفتاب ببینم شكستنی شده ام اعتراف می كنم اما - ز جنس شیشه ی عمرِ توام مزن به زمینم برای پر زدن از تو خوشا مرام ِ عقابان كبوترانه چرا باید از تو دانه بچینم؟! *** نمی رسند به هم دستِ اشتیاقِ تو و من كه تو همیشه همانی كه من همیشه همینم لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 http://www.akslar.com/wp-content/uploads/2010/07/18786378862324341925.jpg لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 تكیه گاهم نیستی آرام جانم نیستی می وزد طوفان درد بادبانم نیستی! نیستی هروقت محتاج توام امشبی كه سخت محتاج توام امشبی كه مرگ می خندد به من می رسم تا لحظه ی تنها شدن قایقی بی بادبان و ناگزیر غرق رویاهای قایقران پیر بی هدف درگیر امواج بلا عشق من را می برد تا ناكجا تكیه گاهم نیستی آرام جانم نیستی می وزد طوفان درد بادبانم نیستی لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 من در این مسلخ عشق گرچه قربانی بی مهری یک بت شده ام تو اگر بت شدی و من به پرستیدن تو خوو کردم ... بت تو ساخته دست خودم بود که سازنده بت با همان قدرت سازندگی اش تاب شکستن دارد لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 http://sonic-abi.persiangig.com/image/nd1xfp%5B1%5D.jpg دلتنگی های آدمی را، باد ترانه ای می خواند رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد و هردانه برفی به اشکی نریخته می ماند، سکوت سرشار از سخنان ناگفته است از حرکات ناکرده، اعتراف به عشق های نهان و شگفتی های بر زبان نیامده، در این سکوت حقیقت ما نهفته است، حقیقت تو و من! لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 سايه ، به سرسپردگان هديه نقاب مي دهد! جامه ي اين شب زدگان،عطر گلاب مي دهد! چه سايه گاهِ ساكني! دختر خورشيد كجاست؟ پرسش ساده ي مرا، دشنه جواب مي دهد! عزيز سر داده به دار! در اين حصار بي مدار، خيال تو به شعر من، واژه ي ناب مي دهد! ساعت خواب رفته را، تو زنده كن! بيا! بيا! كه بودنت به عقربه حسِ شتاب مي دهد! داغ گلوله را ببين، بر تنِ نازنين ترين! ببين كه رقص مرگ را، چه پيچ و تاب مي دهد! ببار بر كويرِ من! بر اين عطش زار سخن! نهال تشنه ي مرا، اشك تو آب مي دهد! اي از سپيده آمده! در اين حراج عربده! خلوت تو به چشم من، فرصت خواب مي دهد! همنفس ترانه شو! شعله بكش زبانه شو! عزيزِ دل! سكوت تو مرا عذاب مي دهد! بگو كه با مني هنوز، در اين شبِ ستاره سوز! كه بي تو صبحانه ي نور،طعم سراب مي دهد! لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 چه لازم است بگویم که چه مایه می خواهم ات ؟ چشمان ات ستاره است و دل ات شک. جرعه یی نوشیدم و خشکید. دریاچه شیرین با آن عطش که مرا بود برنمی آمد می دانستم چه لازم بود بگویم که چه مایه می خواستم اش ؟ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 بي اسم حتي مي شه عاشق شد بي هيچ ردي از خدا رو خاك من سال ها عاشق شدم بي او يك حس بي تفسير وحشتناك من عاشق رفتار هاي تو اين ترس بي اندازه از دينم تو عاشق چيزي كه پنهونه من عاشق چيزي كه مي بينم بي اسم حتي مي شه عاشق شد جادوي اين دلدادگي كم نيست تا سيب هاي كال بي تابند حواي من تقصير آدم نيست دور از تو افتادم ولي هر شب حس مي كنم بسيار نزديكي خاموش شد فانوس من اي كاش عادت نمي كردم به تاريكي بي اسم حتي مي شه عاشق شد بي هيچ نامي از تو يا از من بيدار كن اين ترس پنهونُ اين عادت هر روزه رو بشكن لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 دوست داشتن همیشه گـــفتن نیست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــریبه آشنا ! این درد مشترک من و توست که گاهی نمی توانیم در چشمهای یکد یگــرنگــــاه کنیم لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 هر کس به تمناي کسي غرق نيازاست هر کس به سوي قبله ي خود رو به نمازاست هر کس به زبان دل خود زمزمه سازاست باعشق درآميخته در راز ونياز است اي جان من تو جانان من تو در مذهب عشق ايمان من تو هيهات که کوتاه شود با رفتن جانم اين دست تمنا که به سوي تو دراز است هر کس به زبان دل خود زمزمه ساز است باعشق در آميخته در راز ونياز است هر که در عشق تو گمشد از تو پيدا مي شود قدر گل وقابل دل از تو دريا مي شود دستي که به درگاه خدا دست پر عشق کوتا ه نبينيد که اين قصه دراز است خاصيت عشق مي جو شد ازتو دل رنگ آتش مي پويد از تو هر گوشه ي اين خاک که دلسوخته اي هست از دولت عشق تو درميکده باز است لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 سخت مي گذرد، روزها. روزهايي که خميازه مي کِشند، و جا خوش کرده اند. ومن در جاده اي که رفته اي ، مانده ام و هنوز شمارشم ادامه دارد. لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 گر تو فراموشکاری ، من که خوب به یاد دارم دیروز از راه های بی ته دنیا آمدم تا به زندگی ات رنگ و طعم دهم.امروز اگر تو به یاد داری ، من می خواهم فراموش کنم کنار لیوان داغ زندگیت نشسته ام تا تو لذت روزهای پر رنگت را بچشی لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 شـايد اين صفحه همان پنجرهء رويايي است كه من از شيشهء شفاف لغات روي زيباي تو را مي بينم!! گاه تابيدن مهتاب حضور و نسيمي كه معطر به تو و شادابي است مي خورد بر تن اين پنجره ي رويايي واژه ها مي خوانند غزل مستي تو شعر بيتابي من و گل هر كلمه رنگ عشقي دارد! كه در انديشه من رنگ چشمان تو است! اي صدايت پر از آرامش روح و دلت آينهء پاك وجود باورت هست كه من نغمهء وصل تو بر لب دارم؟ و به ياد نامت همه شــب تا به سحر بيدارم؟؟؟؟ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 وحشت از عشق نه ترسم از فاصله هاست وحشت از غصه که نه ترسم از خاتمه هاست ترس بیهوده ندارم, صحبت از خاطره هاست صحبت از کشتن ناخواسته عاطفه هاست کوله باری پر از هیچ, که بر شانه ماست گله از دست کسی نیست, مقصر دل دیوانه ماست. لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 http://pix2pix.org/my_unzip/128897251046.jpg لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 عاشقی روح مرا آزرده است خنده هایم را ز پیشم برده است * عاشقی را می توان تحقیر کرد؟ عاشقی را می شود زنجیر کرد؟ * عاشقی تقصیر یک پیغام نیست صحبت از آن دانه و این دام نیست * عاشقی یک اتفاق ساده نیست صحبت از دل بردن و دلداده نیست * عاشقی یک کلبه ویرانه نیست صحبت از شمع وگل و پروانه نیست * عاشقی تصویر یک پاییز نیست یک شب سرد و ملال انگیز نیست * عاشقی چیزی برای هدیه نیست طرح دریا و غروب و گریه نیست * عاشقی یک نامه و نقاشی بیجان که نیست عکس قلبی تيرخورده قطره های خون میان آن که نیست * عاشقی روییدن یک غنچه در باران که نیست هرچه می گویند این وآن که نیست * عاشقی تنهای تنها یک تب است بی تو مردن در سکوت یک شب است لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 برگ های سبز بهار نا خودآگاه زرد میشوند اما برای من این ناخودآگاه باور شده این زردی دردی پنهان است که در اینجا بدان عشق می گویند. منظورم از اینجا همین زمین است زمینی که عاشق شدن با یک نگاه بی دل شدن با یک نفس مست شدن با یک هوا غم مرده گی با ی بی توجهی پیدا شد از همان روز اول آفرینش اما کم کم همه در می یابند اگر دلی داشته باشند ..... از جنس حریر از جنس مر مر از جنس پر های پروانگان لطیف... تمیز...صاف...رنگارنگ...پاک با عشقی که در آن محبت پر پر می زند.... با عشقی که در آن پاکی موج می زند... نه لذت و هوا و هوس آنوقت شاید همه در یابند: پاییز بهاری ست که عاشق شده است..... شاید... لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 سخت است دگر نفس کشیدن وقتی غم بی شمار داری سخت است شوی رنگ جماعت وقتی ز خود انتظار داری سخت است میان خانه ای گرم از غصه و غم رها نشینی صد کودک بی پناه و تنها بی خانه و بی غذا ، نبینی ! سخت است زبان اعتراضت ما بین دهان نگاه داری خود را بزنی به راه دیگر گوئی به دلت غمی نداری هر روز میان کوی و برزن صد آدم تن فروش بینی چشمت به کجا دگر بدوزی تا این همه غصه را نبینی تزویر و ریا و کم فروشی بینی همه جا ولی خموشی باید که فرو خوری تو خشمت چشمت به تمامشان بپوشی سخت است هزار و صد روایت از دین و ز انبیاء بخوانی همسایه دل گرسنه خوابد ، ای مؤمن با خدا ندانی سخت است بلی نفس کشیدن با این همه مشکلی که دانی دست تو بود خالی و دستی کز تو بکند طلب برانی هرچند که حکمت خداوند این است و ندانم آن حکایت امّا به خدا قسم که سخت است بگذار کنم کمی شکایت لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 رو به تو سجده می کنم رافع درد و حاجتی دلم گرفته از ریا فقط تو با صداقتی چو تشنه ی عطوفتم به هر سرا ، سری زنم ولی ز یاد برده ام تو چشمه ی محبتی به هر که راز گفته ام شکست عهد و جار زد خدای راز دار من امین و بی خیانتی دو صد گناه کرده ام به پیش چشم و روی تو ولی تو دیده بستی و نکرده ای شکایتی ز هر کسی شنیده ام که بر گنه غضب کنی ولی به جز نوازشت ندیده ام عقوبتی مرا رها نکرده ای چو دیگران به مشکلم تو دست من گرفته ای ، همیشه با سخاوتی به هر که دست می دهم ز پشت خنجرم زند رفیق با مرام من تو مرد هر رفاقتی اگر چه کم نوشته ام خصایصت نگار من خدای من فقط تویی که لایق عبادتی لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 http://www.newdesign.ir/images/2008-9-8-clock2.jpg من و تو قطره ی باران بودیم روی یک سرو بلند بین یک دشت بزرگ همنشینی با سرو سبزی دشت بزرگ سبز شد باورمان ناگهان ابر سیاهی آمد همه جا تیره بشد دشت را ترس و سکوتی بگرفت *** من ولی می دانم ابر باید برود ابرها رفتنی اند تا طلوع خورشید اندکی فاصله است صبر می باید ، صبر ... لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در بهمن 8، 2013 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در بهمن 8، 2013 http://ashkestan.persiangig.com/Black%20Dream.jpg روزگارم همه اش تلخ نبودت شده است شب و روزم همه در ذکر و سجودت شده است گفته بودم که مرو از بر من ای صنمم زینکه این خانه دگر گرم وجودت شده است به دلم غصه زیاد است چه گویم ز غمت کار این سینه دگر مدح و سرودت شده است دوست دارم همه جا عشق تو را جار زنم وای زان روز که قفلی به گلویت شده است ! عاشقت گشتم و سوزم ز فراقت گل من دیده مشتاق تو و دیدن رویت شده است لمس موی تو دگر گرچه خیالی عبث است دست دلتنگ تو و شانه به مویت شده است خانه ام پر شده از غم ، همه ی زندگیم حسرتم بار دگر بویش بویت شده است انتظارت بکشم تا به ابد همنفسم آی و بنگر که دلم زخم نبودت شده است لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ارسال های توصیه شده
بایگانی شده
این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.