رفتن به مطلب

از خدا چه مي خواهيد؟


negar

ارسال های توصیه شده

 

یک روزقسمت بود خدا هستی را قسمت کند، خدا گفت : چیزی از من بخواهید هرچه که باشد شما را خواهم داد. سهمتان را ازهستی طلب کنید زیرا خدا بسیار بخشندهاست و هر که آمد چیزی

 

خواست یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن، یکی جثه بزرگ خواست و آن یکی چشمان تیز، یکی دریا را انتخاب کرد و یکیآسمان را. در این میان کرمی کوچک جلو آمد و به خداگفت : من

 

چیز زیادیاز هستی نمی خواهم نه چشمانی تیزو نه جثه ای بزرگ نه بالی و نه پایی نهآسمان نه دریا. تنها کمی از نور خودت را به من بده و خدا کمی نور به او داد . نام او کرم شب تاپ شد. خدا

 

گفت: آنکه نوری با خود دارد، بزرگ است حتی اگربه قدر ذره ای باشد. توحالا همان خورشیدی که گاهی زیر برگ کوچک پنهانمی شوی و رو به دیگران گفت: کاش می دانستید که این کرم کوچک،

 

بهترین را خواست زیرا که از خدا جز خدا نباید خواست. هزاران سال است که او می تابدو وقتی ستاره ای نیست چراغ کرم شب تاب روشن است.

 

 

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بایگانی شده

این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.

×
×
  • اضافه کردن...