رفتن به مطلب

دل نوشته های تنهایی


ALI

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 743
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

[h=1]

http://jazzaab.ir/upload/2/0.996654001324735972_jazzaab_ir.jpg

 

غیر دل چیزی ندارم ، که بدونم لایق تو

دلمو از مال دنیا به تو هدیه داده بودم

با تموم بی پناهی ، به تو تکیه داده بودم

هر بلایی سرم اومد ، همه زجری که کشیدم

همه رو به جون خریدم ،ولی از تو نبریدم

هر جا بودم با تو بودم ، هر جارفتم تو رو دیدم

تو سبک شدن ،تو رویا ، همه جا به تو رسی

اگه احساسمو کشتی ، اگه از یاد منو بردی

اگه رفتی بی تفاوت ، به غریبه سر سپردی

بدون اینو که دل من شده جادو به طلسمت

یکی هست اینور دنیا که تو یادش مونده اسمت

[/h]

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

[h=1]شنیده ام که تو عکس شکسته می کشی با رنگ

اگر حقیقت است بیا من شکسته ام بی سنگ

مرا تو ساده بکش با تمام سادگی ام

و تلخ و تلخ و تکیده ولی کمی پر رنگ

مرا به رنگ روشن صد التماس تیره بکش

کنار کوچه بن بست و خالی از آهنگ

اگر تو معنی پرپر زدن ندانستی

پرنده ای بکش و یک قفس ولی دل تنگ

قرار هر دوی ما بر مدار ماندن بود

ببین که بی قرار توام هنوز بی نیرنگ

مرا تو خسته بکش، پاره کن شکسته بکش

شکسته از دل سنگی و خسته از دل تنگ[/h]

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

[h=1]

افتاده اگر به خاک دیدی از شاخه جدا شقایقی را

یا در دل موج سهمناگین توفان بشکسته قایقی را

ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور

ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور

در صبح بهار جای شبنم در گونه گل تگرگ دیدی

یا صید به خون کشیده ای افتاده به دام مرگ دیدی

ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور

ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور

چون من به نگاه دلفریبی گر عاشق و بی قرار گشتی

در دشت جنون بی ترانه سرگشته تر از غبار گشتی

یا پیر شدی چو من دریغا از آینه شرمسار گشتی

یا پیر شدی چو من دریغا از آینه شرمسار گشتی

گفتی که همیشه یاد من باش من یاد تو بوده ام همیشه

من هر غزل و ترانه ام را بهر تو سروده ام همیشه

هر صبح پس از نیایش من از ته دل دعات کردم

در قصر بلور آسمونها فریاد زنان صدات کردم

ای عشق مرا نکرده باور آن لحظه مرا به خاطر آور

[/h]

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

[h=1]

اگر کلمه دوستت دارم نمایشگر عشق خدایی من نسبت به توست

اگر کلمه دوستت دارم راضی کننده و تسکین دهنده قلبهاست

اگر کلمه دوستت دارم پایان همه جدایی هاست

اگر کلمه دوستت دارم نشانگر اشتیاق راستین من نسبت به توست

اگر کلمه دوستت دارم کلید زندان من و توست

پس با تمام وجود فریاد میزنم

* دنیای زیبای من دوستت دارم *

[/h]

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

[h=1]

رنگین کمان آسمان عشق دور از تو رنگین نیست

آئینه ها دور از تو می گریند احساس ها رنگ غم و اندوه می گیرند

گلهای گلدان ها از شرم میمیرند

در یای شعرم بی تو می خشکد

در وسعت این دشت پهناور دور از تو خاری هم نمی روید

آهنگ ها غمگین آغازها پایان

معراج ها در خاک ای شرقی زیبا

رنگین کمان عشق

دور از تو رنگین نیست …

[/h]

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

[h=1]

اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،

و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،

و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،

و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.

آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،

بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی… ویکتور هوگو

[/h]

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

[h=1]

چنان دل کندم از دنیا

که شکلم شکل تنهاییست

ببین مرگ مرا در خود

که مرگ من تماشائیست

مرا در اوج می خواهی

تماشا کن تماشا کن

دروغین بودم از دیروز

مرا امروز حاشا کن

در این دنیا که حتی ابر هم

نمی گرید به حال من

همه از من گریزانند

تو هم بگریز از این تنها

فقط اسمی به جا ماند

ازآن چه بودم و هستم

دلم چون دفترم خالیست

قلم خشکیده در دستم

گره افتاده در کارم

به خود کرده گرفتارم

به جز در خود فرو رفتن

چه راهی پیش رو دارم

رفیقان یک به یک رفتند

مرا با خود رها کردند

همه خود درد من بودند

گمان کردم که همدردند

شگفتا از عزیزانی

که هم آواز من بودند

به سوی اوج ویرانی

پل پرواز من بودند …

[/h]

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی گیسوان تو به یادم می آید

شعر چشمان تو را می خوانم

چشم تو چشمه شوق

چشم تو ژرف ترین راز وجود برگ بید است که با زمزمه جاریه باد تن به وارستن عمر ابدی می سپرد

 

تو تماشا کن

 

که بهاری دیگر

 

پاورچین پاورچین

 

از دل تاریکی میگذرد

 

و تو در خوابی

 

پرستو ها خوابند و تو می اندیشی

 

به بهاری دیگر

 

به یاری دیگر

اما برای من

 

نه بهاری

 

و نه یاری دیگر

- افسوس

 

من و تو دور از هم می پوسیم

 

غمم از وحشت پوسیدن نیست

 

غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است

 

دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست

 

از سر این بام

این صحرا

این دریا

پر خواهم زد

 

خواهم مرد

و غم تو این غم شیرین را

 

با خود به ابد خواهم برد

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خداحافظی...

http://i11.tinypic.com/2m5nej5.jpg

و باید رفت...

همه چیز به پایان رسید!

آری وقت رفتن است...

وقت سفر کردن و دل کندن...

وقت جدایی...

پای رفتن نیست...

اما باید رفت...

رفت و مقصد را جست!

نمی دانم به کدامین سو می روم...

اما می روم...

باید ادامه داد...

هنوز مانده...

مسیر طولانی و مقصد دور...

هم شادم و هم غمگین!!!

شادم از پایان و غمگینم از پایان!!!

کوله بارم را بسته ام...

آماده ی سفر...

اما دل کندن دشوار است از عزیزان!!!

رسم روزگار این است...

جدایی از کسانی که دوستشان داری!!!

سخت است اما چاره ای نیست!

دلم برای همه تنگ می شود...

رفتن اجباریست...

ماندن بعید...

تنها باید رفت و سفر کرد!!!

تنها باید ادامه داد!!!

آری می روم...

خدا نگهدار...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

مــــسـافــــر شـــــوم !

ای مسافر !!!

اي جدا ناشدني !

گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر !

تا به کام دل ببينمت .

بگذار از اشک سرخ ، گذرگاهت را چراغان کنم .

آه ! که نميداني ... سفرت روح مرا به دو نيم مي کند ...

و شگفتا که زيستن با نيمي از روح تن را مي فرسايد ...

بگذار بدرقه کنم واپسين لبخندت را و آخرين نگاه فريبنده ات را .

مسافر من !

آنگاه که مي روي کمي هم واپس نگر باش . با من سخني بگو .

مگذار يکباره از پا در افتم ... فراق صاعقه وار را بر نمي تابم ...

جدايي را لحظه لحظه به من بياموز...

آرام تر بگذر ...

وداع طوفان مي آفريند...

اگر فرياد رعد را در طوفان وداع نمي شنوي ؟!

باران هنگام طوفان را که مي بيني !

آري باران اشک بي طاقتم را که مي نگري ...

من چه کنم ؟

تو پرواز مي کني و من پايم به زمين بسته است ...

اي پرنده ! دست خدا به همراهت ...

اما نمي داني ...

نمیدانی که ان هنگام که سفرت به پایان رسد

ایا از خود راضی و خشنود هستی؟؟؟

پس گامهایت را ارام واهسته بردار و از

انچه در سفرت تو را به بیراهه میکشاند دوری کن

حال تو حال کسی است ، که با ایمان و عزم راسخ

برای پیمودن و صعود به قله ی رهایی اینک در دامنه ی کوه ایستاده است

به بالا که مینگری نگران نشو

بدان که تنها نیستی...

فرشتگانی مهربان همراه تواند و گاهی که خسته میشوی! انها یاریت میکنند و همراه تو اند انجا که حس تنهایی کردی!

فقط قله را ببین ..

ببین که بر فراز ان ایستاده ای

و ان گاه ....

تن رنجورت هر چند ممکن است زخمی و خستگی ناچیزی داشته باشد...

اما حس زیبایت را از اینک میبینم

که چه شیزین است فتح قله های رهایی... میبینی برای رسیدن هر چه کردی

ارزشمند است

ان گاه که از اسارت من رها گشتی...

وه چه شیرین است رهایی برای تو...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تمتم آنچه از زندگی می خواهم:یک غروب پنجشنه پاییزیست...با پنجره ای رو به درخت ها و کلاغ ها...و هوای بهاری اردیبهشت...با یک فنجان چای تازه دم...با یک موسیقی دلخواه...و خیالی از بابت همه چیز...سخت...آسوده است...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

دلگیرم

از دنیآ و روزگآرش

از بی کسی هآ و سکوت هآ!

این منم که اینگونه خسته ام

منی که همیشه خوب بودم و خندآن

منی که خنده هآیم مثآلی بود به مثآل ضرب المثل!

نمی توآنی بفهمی و البته عجیب هم نیست برآیم!

چون “تـو”، “من” نیستی!

پس لطفا قضآوتم نکن…

 

 

 

 

http://s3.picofile.com/file/7881297311/98021717066513290918.jpg

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

http://uploadpa.com/beta/12/3tqsn69wucxylyurwtpn.jpg

 

 

خنده ام میگیرد

وقتی پس از مدت ها بی خبری

میگویی دلم برایت تنگ است

یا مرا به بازی گرفته ای

یا معنی وا ژه هایت را خوب نمیدانی

دلتنگی ارزانی خودت

همه صدای فریادم را شنیدند

توصدای سکوتم را بشنو

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

عاشقم، عاشق به رویت، گر نمیدانی بدان

 

 

سوختم در آرزویت، گر نمیدانی بدان

 

 

با همه زنجیر و بند و حیله و مکر رقیب

 

 

خواهم آمد من به کویَت، گر نمیدانی بدان

 

 

مشنو از بد گو سخن، من سُست پیمان نیستم

 

 

هستم اندر جستجویت، گر نمیدانی بدان...

 

گر پس از مردن بیائی بر سر بالین من

 

 

زنده می گردم به بویت، گر نمی دانی بدان

 

 

اینکه دل جای دگر غیر از سر کویت نرفت

 

 

بسته آن را تار مویت گر نمی دانی بدان

 

 

گر رقیب از غم بمیرد، یا حسرت کورش کند

 

 

بوسه خواهم زد به رویت، گر نمیدانی بدان

 

 

هیچ می دانی که این لاهوتی آواره کیست؟

 

 

عاشق روی نکویت گر نمی دانی بدان

 

 

عاشقم عاشق به رویت، گر نمیدانی بدان

 

 

سوختم در آرزویت، گر نمیدانی بدان

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

شکست عهد من و گفت هر چه بود گذشت

به گریه گفتمش آری ولی چه زود گذشت

بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید

بهار رفت تو رفتی و هر چه بود گذشت

شبی به عمرم اگر خوش گذشت آن شب بود

که در کنار تو با نغمه و سرود گذشت

چه خاطرات خوشی بر دلم به جای گذاشت

شبی که با تو مرا در کنار گذشت

گشود بس گره آن شب زکار بسته ما

صبا چو از بر آن زلف مشک سود گذشت

مراست عکس تو یاد آور سفر آری

چنان توانم ازین طرفه یاد بود گذشت

غمین مباش و میاندیش زین سفر

اگرچه بر دل نازک غمی است، گذشت...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

http://s2.picofile.com/file/7328859030/www_bia2kids_blogfa_com_delammikhadbehetbegam.jpg

 

 

همیشه دلتنگم.....

همیشه تنهام......

همیشه افسرده!

 

اما کاش،کـــــــــ ــ ــــــ ــ ـ ـــاش

یه کسی.....

یه دوستی ...

بــــــــــــــــــــــــــــ ــ ـ ـ ـــ ــــــ ـود

که وقتایی که خیلی دلتنگ میشم،...، که خیلی غمگین میشم...کنارم باشه!

کاش یه رفیقی بود که بهم میگفت"داداش...درکت میکنم! درست میشه!"

کاشی یه رفیقی بود که با فندکش سیگارمو روشن میکرد تا آروم بشم

 

کاشی یه رفیقی بود که اگه یه مدت نبودم،سراغمو بگیره و حداقل دروغی بگه "کجایی..؟دلم برات تنگ شده"

 

خسته ام....

از دنیا........

از آدما،....از حرفاشون

از خودم....

از تنهایی!

از شلوغی!

 

خدایا....آرومم کن!

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

مرگ من روزی فرا خواهد رسيد

 

در بهاري روشن از امواج نور

 

در زمستاني غبار آلود و دور

 

يا خزاني خالي از فرياد و شور

 

مرگ من روزي فرا خواهد رسيد

 

روزي از اين تلخ و شيرين روزها

 

روز پوچي همچو روزان دگر

 

سايه اي ز امروز ها ‚ ديروزها

 

ديدگانم همچو دالانهاي تار

 

گونه هايم همچو مرمرهاي سرد

 

ناگهان خوابي مرا خواهد ربود

 

من تهي خواهم شد از فرياد درد

 

مي خزند آرام روي دفترم

 

دستهايم فارغ از افسون شعر

 

ياد مي آرم كه در دستان من

 

روزگاري شعله ميزد خون شعر

 

خاك ميخواند مرا هر دم به خويش

 

مي رسند از ره كه در خاكم نهند

 

آه شايد عاشقانم نيمه شب

 

گل به روي گور غمناكم نهند

 

بعد من ناگه به يكسو مي روند

 

پرده هاي تيره دنياي من

 

چشمهاي ناشناسي مي خزند

 

روي كاغذها و دفترهاي من

 

در اتاق كوچكم پا مي نهد

 

بعد من با ياد من بيگانه اي

 

در بر آينه مي ماند به جاي

 

تار مويي نقش دستي شانه اي

 

مي رهم از خويش و ميمانم ز خويش

 

هر چه بر جا مانده ويران مي شود

 

روح من چون بادبان قايقي

 

در افقها دور و پنهان ميشود

 

مي شتابند از پي هم بي شكيب

 

روزها و هفته ها و ماهها

 

چشم تو در انتظار نامه اي

 

خيره ميماند به چشم راهها

 

ليك ديگر پيكر سرد مرا

 

مي فشارد خاك دامنگير خاك

 

بي تو دور از ضربه هاي قلب تو

 

قلب من ميپوسد آنجا زير خاك

 

بعد ها نام مرا باران و باد

 

نرم ميشويند از رخسار سنگ

 

گور من گمنام مي ماند به راهفارغ از افسانه هاي نام و ننگ

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تو در کنار من بشینی محال بود

هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود

چشمان مهربان تو پاک و زلال بود

پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری

با تو چه قدر کوچه ما بی مثال بود

نشنید لحن عاشق من را نگاه تو

پرواز چشم های تو محتاج بال بود

سیب درخت بی ثمر آرزوی من

یک عمر مانده بود ولی کال کال بود

گفتم کمی بمان به خدا دوست دارمت

گفتی مجال نیست و لیکن مجال بود

یک عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود

سهم من از عبور تو رنج و ملال بود

چیزی شبیه جام بلور دلی غریب

حالا شکست وای صدای وصال بود

شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد

اما نه با خیال تو بودم حلال بود

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

چشم من، بیا منو یاری بکن

 

گناهام خشکیده شد، کاری بکن

غیر گریه، مگه کاری میشه کرد

کاری از ما نمیاد، زاری بکن

اون که رفته دیگه هیچوقت نمیاد

تا قیامت دل من گریه می خواد

هرچی دریا رو زمین داره خدا

با تموم ابرای آسمونا

کاشکی میداد همه رو به چشم من

تا چشمام به حال من گریه کنه

اون که رفته دیگه هیچوقت نمیاد

تا قیامت دل من گریه می خواد

قصه ی گذشته های خوب من

خیلی زود مثل یه خواب تموم شدن

حالا باید سر رو زانوت بذارم

تا قیامت اشک حسرت ببارم

دل هیچکی مثل من غم نداره

مثل من غربت و ماتم نداره

حالا که گریه دوای دردمه

چرا چشمم اشک شوق کم میاره

خورشید روشن ما روز دیدم

زیر اون ابرای سنگین کشیدم

همه جا رنگ سیاه ماتمه

فرصت موندمون خیلی کمه

اون که رفته دیگه هیچوقت نمیاد

تا قیامت دل من گریه می خواد

سرنوشت چشاش کوره نمی بینه

زخم خنجرش می مونه تو سینه

لب بسته، سینه ی غرق به خون

قصه ی موندن آدم همینه

اون که رفته دیگه هیچوقت نمیاد

تا قیامت دل من گریه می خواد

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

http://siah2sefid.persiangig.com/Cafeax/resize-Parande.jpg

 

تنها منم، تنها من و یک مشت بیزاری

 

تو ساکت و دلخسته ای از این دل آزاری

 

 

 

من مانده ام یک قصه و تکرار و هی تکرار

 

تکرار ِ دل شکستن و تکرارِ دلداری

 

 

 

من خسته ام از خود ،از این بیهوده آزردن

 

شب گریه و آشفتگی ،تا صبح بیداری . . .

 

 

 

با من بگو با من بگو از هرچه بد کردم

 

با من بگو خسته از این آشفته بازاری !

 

 

 

آنقدر آرام می شکنی در خود که رویایم

 

کابوس وحشت می شود از رفتنت آری !

 

 

 

گاهی سکوتت با من انگار حرف ها دارد

 

انگار در خاموشی ات مشتی غزل داری

 

 

 

این بغض وحشتناک ِ تو وقتی که می خندی

 

آرام می گوید. . . هنوزم دوستم داری

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

http://up1.98love.ir/up/98love/Pictures/love/raft.jpg

 

همه چیز را یاد گرفته ام !

یاد گرفته ام که چگونه بی صدا بگریم

یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم

تو نگرانم نشو !!

همه چیز را یاد گرفته ام !

یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !

یاد گرفته ام ….نفس بکشم بدون تو……و به یاد تو !

یاد گرفته ام که...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بایگانی شده

این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.


×
×
  • اضافه کردن...