رفتن به مطلب

دل نوشته های تنهایی


ALI

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 743
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

دیگر سوسوی هیچ چراغی امیدوارم نمی کند

دیگر گرمای دستی دلم را به تپیدن وا نمی دارد

میروم تا در تاریکی راه خود را پیدا کنم

که به چراغهای نورانی و دستهای گرم دیگر

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

همـچـون ساعـت شنی شــده ام

کــه نـفــس هـای آخـرش را مـیـزنـد

و الـتـمـاس مـیـکــنــد

یـکـی پـیـدا شـود و بـرش گــردانـد

مــن هــم …

نه …! !

لـطــفـا بـرم نـگــردانـیـد ! ! !

بــگـذاریــد تــمام شــوم …

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

صبحی کـــه بجـــای عـــشق با سیـــگار شروع بـــشه . . .

یــــک شــــــروع دوبـــاره نیــــست

امـــــتداد پایان اســــت

بــــــرای کــــسی که دیــگر امــــیدی بـــه ادامه نـــدارد !!

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

گاهـــی احساس میڪنَمــ روی دَستـــــ خـدا مــانده اَمــ

خَســتہ اَش ڪَردمـــــ خــودَش هَــم نــمــیــدانـــــــد با مَن چــہ ڪــنَــد؟

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

چیـزی نمیـخـوآهَم جـز . . .

یـکــ اتــآقِ تـآریک

یـکـ مـوسیقـے بے کَلآم

یـکـ فنجـآن قهـوه بـهـ تَلخـی ِ زهـر !

وَ خـوآبـے بـه آرآمـے یـکــ مـَرگ هَمیشـگـے

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

ماهی در برکه و برکه تهی از آب

دانه در کویر و کویر تشنه

پرنده در قفس و آسمان در انتظار او

شب در کمین روز خفته

چشمها بسته

همه خسته ، همه بی کس

شهر پر از زندان در بسته

امید ناامیدان روزنی است از نور

غافل از آنکه روزن را نیست طاقت آن نور

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

زمان گذشت بدون توجه به چیزهای کوچکی که کم هم نبودند

چیزهای کوچکی که حداقل می توانستند تحمل کردن زندگی را آسان تر کنند

گاهی فرصت نبود

گاهی حوصله

و من خیلی دیر این را فهمیدم

خیلی دیر

هر چند که شاید هنوز هم پشت این همه سیاهی

کسی ، چیزی پیدا شود که نام من را از یاد نبرده باشد

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

تو این دو روز زندگی ، شبیه من فراوونه

یه لحظه چشماتو ببند ، گذشتن از من آسونه

.

.

این تو نیستی که مرا از یاد برده ای

این منم که به یادم اجازه نمیدهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند

صحبت از فراموشی نیست ، صحبت از لیاقت است !!!

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

در خیالم پشت سرت آب ریختم نه برای اینکه برگردی ، تا پاک شود هرچه رد پای توست از زندگی

جالب است که انسانها دو چشم دارند ولی با یک چشم به دیگران می نگرند

و جالب تر اینکه انسانها یک چهره دارند اما دورویی می کنند

نمیتونم ببخشمت ، دور شو برو نبینمت

تیکه ای بودی از دلم ، گندیدی و بریدمت

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

این که هر بار سرت با یکی گرم باشد دلیل بر ارزشت نیست

آنقدر بی ارزشی که خیلی ها اندازه تو هستند

در آغوش خودم هستم

من خودم را در آغوش گرفته ام ! نه چندان با لطافت و نه چندان با محبت

اما وفادارِ وفادار

چه قدر تلخ شده ای !!!

آنقدر که حتی وقتی صدایت را می شنوم احساس می کنم دیگر دلم برایت نمی لرزد

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بایگانی شده

این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.


×
×
  • اضافه کردن...