Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 صبر کردن گاهی معجزه میکند ... تنهاییهایتان را پیش فروش نکنید! فصلاش که برسد،به قیمت میخرنـد... لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 کــاش مَن دیگــَری بودمــــ .... مــی نشستمــ روبِـروی خـودَمـــ ســر تــا پـــا گــوش مـی شدَمـــ تــا ببیَمـــ حـَرفـــ حسابَمــــ چیستــــ؟ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 سکوت تنها دوستی است که هرگز خیانت نمی کند با تمام سکوتم به یادتم لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 شیشه نازک احساس مرا دست نزن ! چندشم می شود از لک انگشت دروغ آن که میگفت که احساس مرا میفهمد… کو کجا رفت؟که احساس مرا خوب فروخت!!! لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 دست همیشه برای زدن نیست .... کار دست همیشه مشت شدن نیست ..... دست که فقط برای این کار ها نیست ..... گاهی دست میبخشد ..... نوازش میکند ..... احساس را منتقل میکند ..... گاهی چشمها به سوی دست توست ..... دستت را دست کم نگیر ........ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 عــشـق ؛ زیـــــبـاتـــریــن لـــذّتـــیـست .. کــه بـه وقــت ِ ارتـــکاب ِ آن .. ... خـــــدا ، بـــــرای ِ بـــــشر .. ایــــستــاده “دســـت” مــــــیـزنــــد لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 گفتی بارون رو دوست داری ولی زیر بارون چتر دست میگیری گفتی برف رو دوست داری ولی از گلوله برف میترسی گفتی گل رو دوست داری ولی اونو از شاخه جدا میکنی گفتی پروانه رو دوست داری ولی اونو میگیری و میکشی برای آلبومت گفتی پرنده ها رو دوست داری ولی اونارو میزاری توی قفس چطور از تو نترسم وقتی که میگی من رو دوست داری ! لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 باز باران با ترانهبا گوهر های فراوانمی خورد بر بام خانهمن به پشت شیشه تنهاایستاده :در گذرهارودها راه اوفتاده.شاد و خرمیک دوسه گنجشک پرگوباز هر دممی پرند این سو و آن سومی خورد بر شیشه و درمشت و سیلیآسمان امروز دیگرنیست نیلی لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 http://up.98love.ir/up/mamadzar/Pictures/me-and-god.jpg دیشب با خدا دعوایم شد؛ با هم قهر کردیم … فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد. رفتم گوشه ای نشستم. چند قطره اشک ریختم و خوابم برد. صبح که بیدار شدم، مادرم گفت: " نمیدانی از دیشب تا صبح چه بارانی می آمد."… لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 یکی بود ، یکی نبود من موندم و اون نموند من دیدم و اون ندید من خواستم و اون نخواست من التماس کردم و اون نشنید من هستم و اون رفته ! من خستم و اون … لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 هر صبح که سپیده سلام می دهد یا کریم ها به پنجره ی اتاقم سر می زنند چه مانوس شده ایم ما ! من منتظر صدای بالشان ، آنها مشتاق سفره ی نانشان حیران مانده ام !!! کجا بالهایت بسته شد که دیگر به انتظار دلم مشتاقانه سر نزدی ؟؟؟ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 آتشیست در دلم اما همین روزهاست که خاکسترش چشمان بی سویم را کور کند ، همان چشمانی که جای خالیت را میبارد ، میسوزد ، نیش میزند وقتی نبودنت را حس میکنم … زخم میخورم وقتی آخرین عکسی که با هم داشتیم را میبندم ، وقتی خاطرات نبودنت بر تن عریانم تازیانه میزند و من حتی نایی برای آه کشیدن هم ندارم ! زهر میشود زندگیم ، خسته ام … شکسته شدنم بی صداستاما دردناک ! درد دارد که مینویسم ، که میگریم ؛ بغض دیگر کفاف مرا نمیدهد ! باید چیزی جایگزینش کنم !!! هه … سیگار و فندکی که شاید روی میز به من تسکین میدهد … لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 یک بار دیگر برای من تو بخوان ، تو بگو از نبودنت ! حال مرا که خودت میدانی ؟! گفتنی نیست باید دید تا باورش کرد ؛ زانوهایم خاکی اند مثال زمان بچگی ، بدجور زمین خورده ام ! دور شده ای خیلییییی دور ، دیگر صدای مرا نمیشنوی وگرنه تو همیشه دستگیر من بودی ! یادت هست آن روز برفی را که زمین خوردم ؟ چقدر گم شده ام در تو که حتی خودم را به یاد نمی آورم ؟!!! باور کن نمیخواستم اینطور شروع کنم ؛ دوست داشتم به یاد قدیم حرفهای قشنگ بزنم … لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 کاش می دانستی ما را مجال آن نیست که روزهای رفته را از سر گیریم و لحظه های بی بازگشت را تمنا کنیم کاش می دانستی فردا چه اندازه دیر است برای زیستن و چه اندازه زود برای مردن و “همیشه” واژه ای است پر فریب کاش می دانستی یک آلاله را فرصت یک ستاره نیست و به ناگاه بسته خواهد شد پنجره های دیدار در اجبار تقدیر ! “کاش می دانستی” لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 گفتند محبت کن ، از محبت خارها گل میشود … محبت کردم اما هیچکس گل نشد ؛ فقط خارم کردند ! لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 [h=2]همیشه هم قافیه بودند ، سیب و فریب … همه با هم میگوییم : سیب … و دوربین های عکاسی را فریب میدهیم تا پنهان کنیم آن اندوه موروثی را پشت این لبخند مصنوعی …[/h] لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 من زنم.... در گلوی زمین گیر کرده ام قدری حرف می خواهم و کمی آزادی!!! دوباره سیب بچین حوا من خسته ام بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 خــــــــــــــــــــــــ ـــــدای منـــــ … دســــــــتانــــــــت که مالــــــــــــــ منــــــــــ باشند هــــــــــیچ کــــــــــس مــــــــرا دست کم نمیگیرد! لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 چشمانم را می بندم و پا به رویای همیشگی خود می گذارم شاید با تو بودن فقط در رویا ممکن باشد اما همین رویا برای من لذت بخش ترین لحظه زندگی است لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 هرقدر رفاقت بکنم می ارزی / اظهار صداقت بکنم می ارزی آنقدر عزیزی تو برایم ای دوست / صدبار که یادت بکنم می ارزی لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 دوستش دارم بزرگیش را ، سکوتش را ، عظمتش را ، اُبهتش را ، تنهاییش را ، حکمتش را ، صبرش را ، و بودنش عادتیست مثل نفس کشیدن ! خدا را میگویم … لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 به رسم شهر دلتنگم نگاهم را زیارت کن.نگاه بر نیازم را به چشمانت دعوت کن.تو میگفتی اگر رفتم حلالم کن غمی دارم.برو باشد ولی من هم خدا و عالمی دارم برو باشد ولی شبها اگر دیدی بد اهنگ است بدان من گریه میکردم از این دنیا دلم تنگ است.من از دنیا گله مندم که مهر تو کم دارم مرا در خودت کمی حل کن نگو رفتم خداحافظ کمی دیگر معطل کن. لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 ای کاش برای اخرین بار نه دلم این را نمیخواهد بگذارجمله را عوض کنم ای کاش برای همیشه میتوانستم به شانه های پهن مردانه ات تکیه کنم ای کاش تکیه گاه امنی بود برایم ای کاش میتوانستم در اغوش مردانه ات برای همیشه گم شوم و دستانت فاصله ی بین انگشتان ظریفم را پر کند هنوز عطر مردانه ات را حس میکنم حتی هوست برایم به عشق های این زمانه شرف داشت لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد زنی در حال عبور اورا دید اورا به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید و گفت مواظب خودت باش کودک پرسید : ببخشید خانم شما خدا هستید؟؟؟ زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم کودک گفت : می دانستم با او نسبتی داری.... لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
Hojjat ارسال شده در مرداد 3، 2014 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در مرداد 3، 2014 باورت بشود یا نه روزی می رسد که دلت برای هیچکس, به اندازه من تنگ نخواهد شد برای نگاه کردنم خندیدنم اذیت کردنم دعوا کردنم قهر کردنم برای تمام لحظاتی که در کنارم داشتی روزی خوآهد رسید کـه در حَسرَت تکرار دوباره من خواهی بود می دانم روزی که نباشم هیچکَس تکرآر مـن نخوآهد شُد... !!! لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر More sharing options...
ارسال های توصیه شده
بایگانی شده
این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.