رفتن به مطلب

اوج خیال


Hojjat

ارسال های توصیه شده

من اگر نقاش بودم...مزرعه ای می کشیدم پر از گندم زارهایی که...هنوز سخاوت پاییز آن ها را زرد نگه داشته است...که شاید روزی...دوباره در آسمان این دشت پهناور...خورشیدش بی دریغ بتابد...تا من و برکه به تماشای رقص باد بنشینیم...همان جایی که دانه های گندم کنار اطلسیه ماه نشسته اند...همراه با بارش باران ... صدای رعد و برق...و جاده ای به پهنای فرشی طلایی رنگ به روی خاک...کنار شاخه ی گندمی که همچون دستی به سوی آسمان...بی پروا به زندگی ادامه می دهد...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

منو ببخش که درخشیدی و من چشمامو بستم

منو بخشیدی و من چشمامو بستم

تو به پای من نشستی و جدا از تو نشستم

که نیاوردی به روم هر جا دلت رو می شکستم

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

زندگی مثل یه بازیه

 

همون مامان بازی بچگی

 

ولی با این تفاوت که همه چی واقعیه

 

کسی توی این بازی موفق میشه که تقلب نکنه

 

مثل بچگی هامون که وقتی میدیدم طرف داره

 

تقلب میکنه توی بازی راهش نمیدادیم

 

شاید بشه توی بازی زندگی با تقلب برنده شد

 

ولی این برنده شدن لحظه ای و کوتاه مدته

 

و وااااااااای به موقعیکه دستمون رو بشه

 

دیگه کسی توی این بازی راهمون نمیده

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

آدمک خسته و تنها کنار پنجره ی روزگار نشسته بود .

 

چشم های بارانی اش را به شکاف آسمان بخیه می زد .

 

در دلش غوغایی بود ، التهابی بی پایان .

 

سردی روزگار تمام وجودش را به لرزه در آورده بود .

 

بی صدا در دل فریاد می زد .

 

از روزگار شکوه و شکایت به لب داشت .

 

آدمک آرزو کرد دریا شود امّا قحطی فرا رسید ،

 

آدمک آرزو کرد ابر شود و بر بیشه ها ببارد امّا کسی برای باریدنش دعا نکرد ،

 

آدمک آرزو کرد آتش شود و سرما را بر کند امّا بر پیکرش آب روا داشتند ،

 

آدمک آرزو کرد پرنده ای سبک بال شود و امّا سنگ های روزگار بال هایش را شکستند ،

 

آدمک آرزو کرد آفتاب شود و بتابد امّا همه نقاب به صورت زدند ،

 

آدمک آرزو کرد خداوند او را از یاد نبرد ...

 

از میان این همه آرزو ، سهم دل آدمک آرزوی آخر شد .

 

پس به سردی روزگار خندید ...

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خدايا ببخش اگر با دیدن ستاره ها و باران عاشق نشدم و سبد سبد ستاره نچیدم. ببخش اگر لا به لای صفحه های زمستانی تقویم زندگی ام گم شدم و به بهار نرسیدم خدایا ببخش اگر همیشه روی بوم زندگی با رنگهای سیاه وخاکستری نقاشی کشیدم.ببخش اگر در آفتابی ترین روزهای عمرم خورشید را نادیده گرفتم و روی تمامی خاطرات قشنگم خط قرمز کشیدم

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

گرچه از فاصله ی ماه ز من دورتری / ولی انگاه همین جا و همین دور و بری

ماه می تابد و انگار تویی می خندی / باد می آید و انگار تویی می گذری

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

مهربانم ای خوب یاد قلبت باشد یک نفر هست که اینجا بین آدمهایی که سرد و غریبند ، تک و تنها به تو می اندیشد و کمی دلش از دوری تو دلگیر است .

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

منتظر دیدار تو هستم، سهل است بگویم که گرفتار تو هستم، من در پی این حادثه غمخوار تو هستم، هر چند که دور از منی و من ز تو دورم، بر جان تو سوگند که دوستدار تو هستم

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

می گویند ساده ام

میگویند تو مرا با

یک جمله

یک لبخند، به بازی میگیری

میگویند ترفندهایت، شیطنت هایت و دروغ هایت را نمی فهمم

... ... ... ... ... ... ... میگویند سادهام

اما تو این را باور نکن

من فقط دوستت دارم ، همین

و آنها این را نمیفهمند.....

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

خوشبختي ام را گم گرده ام

توی کوله پشتی دوران ۱۸ سالگی

لای کتابهای نخوانده دبیرستان

کنار باجه تلفنی که مهربانتر از هر همراه اول و آخری بود

و تمام کسانش در دسترس

... ... ... و شاید پشت نگاه تو

که یادم نیست در کدام اصلی یا فرعی گمت کردم

اصلا چه فرقی میکند !!؟

بازی کسل کننده ایست خوشبختي

میخواهم از اینجا تا ...

تمام زندگیم را آدامس بجوم

و گاهی پوزخند

به هر آنچه که شما خوشبختي می نامیدش...

http://s2.picofile.com/file/7157036127/c62xjdymanid72b9yb7e.jpg

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

من زخمهای بی نظیری به تن دارم، اما تو مهربان تَرینشان بودی …!

عمیقترینشان، عزیزترینشان …

بعد از تو آدمها تنها ، خَراشهای کوچکی بودند بر پوستم که هیچ کدامشان، به پای تو نرسیدند …

به قلبم نرسیدند ...

http://s2.picofile.com/file/7156515913/1314821016_tumblr_lokl57zyee1qjwuyro1_500_large.jpg

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 6 ماه بعد...

http://jokland.ir/upload/2sms/picture/posts/gh-4.jpg

 

هنوز منتظرم...

 

وسط یک شب بارانی...

 

که از شدت تب عرق کرده ام...

 

بیدارم کنی و بگویی...

 

چیزی نیست خواب دیدی...

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بایگانی شده

این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.

×
×
  • اضافه کردن...