رفتن به مطلب

سفره خالی


mehdi shamloo

ارسال های توصیه شده

یاد دارم در غروبي سرد سرد

می گذشت از کوچه ي ما دوره گرد

« دوره گردم کهنه قالی میخرم

... کاسه و ظرف سفالی میخرم

دست دوم جنس عالی میخرم

گر نداری کوزه خالی میخرم »

اشک در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت آهی زد و بغضش شکست

« اول سال است ؛ نان در سفره نیست

ای خدا شکرت ولی این زندگیست ؟ »

بوی نان تازه هوش از ما ربود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

صورتش دیدم که لک برداشته

دست خوش رنگش ترک برداشته

سوختم دیدم که بابا پیر بود

بدتر از آن خواهرم دلگیر بود

مشکل ما درد نان تنها نبود

شاید آن لحظه خدا با ما نبود

باز آواز درشت دوره گرد

رشته ی اندیشه ام را پاره کرد

« دوره گردم کهنه قالی میخرم

کاسه و ظرف سفالی میخرم

دست دوم جنس عالی میخرم

گر نداری کوزه خالی میخرم »

خواهرم بی روسری بیرون دوید

گفت آقا! سفره خالی می خرید ؟ . .

http://www.uplooder.net/img/image/16/657ef4ef5b1544ed7168af0154d92b66/10494855_563298493778634_174998265018695311_n.jpg

http://www.uplooder.net/img/image/16/cb9b82acdf19a1e0e07e0e909bd2778f/10443607_563298520445298_7978575695084690028_n.jpg

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

مررررسی مهدی واقعا زیبا. بود

گاهی به یه تلنگر کوچیک نیاز داریم

متاسفانه اطرافمون موارد ی که با سختی امرار معاش میکنن زیاد هستن

متاسفانه هر روز به تعداد این امار اضافه میشن

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

بایگانی شده

این موضوع بایگانی و قفل شده و دیگر امکان ارسال پاسخ نیست.

×
×
  • اضافه کردن...